هدر اصلی سایت

اخبار

شهید مهدی نظیری

شهید مهدی نظیری
در هر گروه مقاومتی، هر مسجدی، هر پایگاه بسیجی می توان نام و اثری از او یافت؛ زیرا که فعالیتش محدود به محل خاصی نبود. با این همه مسجد قُبا (آتشیها) و محضر استاد حضرت آیت الله سید علی محمد دستغیب سرچشمه و منشأ همه این ایثارها و حرکت بود.

 شهید والامقام و مجاهد فی سبیل الله

مهدی نظیری

 

 

تاریخ تولد

محل تولد

تاریخ شهادت

محل شهادت

۱۳۴۸

شیراز

۲۱ / ۰۴/ ۶۴

دهلران

 

 

 

زندگی نامه شهید 

به سال 1348 در خانواده ای معتقد و پایبند به اصول مذهبی متولد شد و سالهای کودکی را پشت سر گذارد. دوران ابتدایی تحصیل را در دبستان ملاصدرا طی نمود. در میان مردم مستضعف جنوب شهر بزرگ شد و درد آنان را لمس نمود.

آغاز نوجوانیش مصادف با سالهای حرکت انقلابی امت مسلمان بود و به این ترتیب از آغاز رشد فکریش در متن جامعه اسلامی قرار گرفت و با آرمانهای این انقلاب مأنوس گشت.

خصوصیت بارز او شور و هیجانش برای فعالیت بود. تمام لحظاتش را در فعالیت و حرکت به منظور به تحقق رسانیدن اهداف متعالی اسلام به فرمان امام و مولایش می گذراند.

می توان گفت تا زمان شهادتش روحیه او برای اطرافیانش درک ناشدنی بود. همانطور که در وصیتنامه اش ذکر نموده مدتها در زندگیش به جستجوی کسی بود که دست او را بگیرد و هدایتش کند... کسی که بتواند حرفهای دلش را با او بگوید و سرانجام نیز یافت...

در هر گروه مقاومتی، هر مسجدی، هر پایگاه بسیجی می توان نام و اثری از او یافت؛ زیرا که فعالیتش محدود به محل خاصی نبود. با این همه مسجد قُبا (آتشیها) و محضر استاد حضرت آیت الله سید علی محمد دستغیب سرچشمه و منشأ همه این ایثارها و حرکت بود.

آنچه که روی آن تأکید داشت مبارزه با فساد و فحشا و همچنین گروهکهای منافقین بود. هرجا که نشانی از بی حجابی و فساد می دید بلافاصله تذکر می داد.

در دفترچه خاطراتش افکارش را هنگامی که در اتوبوس عازم جبهه است اینطور شرح می دهد:

«در راه نگاه به خورشید می کردم ، افکاری داشتم که هرگاه به آن زمان فکر می کنم خوشحال می شوم که فکرم جلوتر از خودم بوده و خلاصه به خورشید که مینگریستم به یاد خداوند بزرگ و متعال می افتادم...»

علاقه به مذهب و روحانیت راه او را به مدرسه علمیه گشود و مدتی را به مطالعه دروس دین گذراند و از طلبه های مدرسه ابوصالح (عج) گشت. با این همه بیشترین عشق او حضور داشتن در جبهه های جنگ بود. تا زمانی که در شیراز به سر می برد بیقرار و ناآرام بود و آنگاه که به جبهه می رفت و بازمیگشت تا مدتی خاموش بود، گویی آبی بر آتش وجودش ریخته شده است و باز طولی نمیکشید که این آتش شعله ور می گشت و بیتابانه تدارک رفتن می دید...

از خاطرات به یاد ماندنی او نوحه ها و روضه هایی بود که می خواند. ساعتها در اطاقی می نشست و به تنهایی با صدایی که مملوّ از درد و سوز و عشق بود نوحه های کربلای حسینی را می خواند و سرانجام این نوحه خوان حسین به راه حسین شتافت و در کربلای ایران همچون مولایش با لبان تشنه به دعوت حق لبیک گفت و به ندای «هل من ناصر ینصرنی» حسین پاسخ گفت؛ زیرا که «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا».

و یارانش را نوحه خوان غمش نمود...

از حدود دو ماه قبل از شهادت و خصوصا" شب آخر زندگیش بسیار شاد و بشّاش می نمود و مکرّر خنده را بر لبانش می دیدیم.... به زیارت امام هشتم رفت و بعد از بازگشت گر باره عازم جبهه شد...

مهدی نظیری طلبه عارف و بسیجی امام زمان و یکی از یاوران انقلاب اسلامی در تایخ 21/4/1364 در جبهه غرب میمه (دهلران) مظلومانه با لبان خشک سر به بالین مولایش اباعبدالله الحسین (ع) نهاد و همچون علی اصغر با لبان تشنه به لقاء الله پیوست، و شهادت او همچون شهادت تمامی دوستانش تیری بر قلب استکبار جهانی خواهد بود...

روانش شاد و راهش مستدام باد

 

 

 به یاد شهید عطشان مهدی نظیری

  آن روز خورشید را گرفته دیدم و قطرات اشک بر گونه های

زرّینش می لغزید و آرام آرام می گریست

آن روز نه خورشید دوست داشت بتابد و نه ابر میل بر بودن داشت

آن روز نه زمین می خواست بگردد و نه روز می خواست

جایش را به تاریکی بسپارد

آری آن روز همه آمده بودند و ... غوغایی برپا بود

فریاد انسان ها از گلو برمی خواست و در اطراف به قعر

سکوت پناه می برد

اشک ها جاری، سینه ها نالان، صداها غمناک

آن روز، روز غم، روز اشک، روز ناله، روز فریاد یا ...

روز عزا بود

او آرام آرام می رفت، نگاه ها بدرقه اش می کردند و

دست ها در خداحافظی اش چه زیبا می رقصیدند و

او می رفت

گفتند حسین(ع) را دیدید که تشنه رفت

یا اکبر را که چگونه هله ی تشنگی داشت

یا اصغر را که چگونه صدایش صغیر تشنگی بود

یا قاسم را که ناله ز عطش داشت

یا مهدی را که ز تشنگی، حسین(ع) بر لب داشت

آری

او می رفت و هنوز لبانش تشنه بود، جگرش سوخته

هنوز کامش عطشان و هنوز ندای حسین(ع) بر لب داشت

او می رفت و صداها در گلو خفته و اشک ها در چشم خشکیده

لب ها بر هم افتاده، دست ها بر سینه ها چسبیده

وای این چه عزاست که داماد را

به پیش کشیده اید و بر لبان سوخته اش

بوسه نمی زنید

همه آرام بودند

سکوت را در فضا شکستم و سخن از وداع با او گفتم

آری

سخن از رفتن، سخن از جدایی ... و او رفت

خاموش و عطشان

ناگهان صداها برخاست که

عطشان حسین(ع)

عطشان مهدی

آری نظیری نظیر نداشت و ...

شهید مهدی نظیری   شهید مهدی نظیری    شهید مهدی نظیری

 

شهید مهدی نظیری   شهید مهدی نظیری

شهید مهدی نظیری و شهید مصطفی اسداللهی زوج

۲۷ مهر ۱۳۹۴ ۲۳:۳۷