هدر اصلی سایت

اخبار

شهید حمید ناصری

شهید حمید ناصری
بالاخره جهت اعزام به جبهه از طریق بسیج، ثبت نام و دوران آموزش را طی و سپس با علاقه ای که از قبل و از دوران نوجوانی به فراگیری علوم اسلامی داشت وارد حوزه ی علمیه شد. البته ایشان از سال های دوم و سوم راهنمایی ساعتی از روز را در مدرسه ی علمیه ی شهید دستغیب به خواندن دروس حوزه می پرداخت، لذا نسبت به علاقه ی وافر و نیز سابقه ی مبارزاتی و انقلابی آیت الله سیّد علی محمّد دستغیب و این که ایشان را از نظر عرفانی، معنوی، اخلاقی و مدارج علمی بسیار به شهید آیت الله دستغیب نزدیک و شبیه می دید جهت خواندن دروس اسلامی وارد حوزه ی علمیه ی ابوصالح شد و صادقانه شروع به تحصیل نمود.

 شهید والامقام و مجاهد فی سبیل الله

حمید ناصری

 

تاریخ تولد

محل تولد

تاریخ شهادت

محل شهادت

۱۳۴۶

شیراز

۱۵ / ۱۲ / ۶۵

شلمچه 

 

 

شهید حمیدرضا ناصری

زندگینامه ی بسیجی متّقی، طلبه ی شهید

حمید ناصری

«یا أیّها الّذین آمنوا هل أدلّکم علی تجارة تنجیکم من عذاب ألیم». «تؤمنون بالله و رسوله و تجاهدون فی سبیل الله بأموالکم و أنفسکم ذالکم خیر لکم إن کنتم تعلمون». «یغفر لکم ذنوبکم و یدخلکم جنّات تجری من تحتها الأنهار و مساکن طیّبة فی جنّات عدن ذالک الفوز العظیم».

«ای اهل ایمان آیا شما را به تجارتی سودمند که شما را از عذاب دردناک آخرت نجات بخشد دلالت کنم؟ آن تجارت این است که به خدا و رسول او ایمان آورید و با مال و جان در راه خدا جهاد کنید، این کار از هر تجارت اگر دانا باشید برای شما بهتر است؛ تا خدا گناهان شما ببخشد و در بهشتی که زیر درختانش نهرهای آب گوارا جاری است داخل گرداند و در بهشت های عدن جاودانی منزل های نیکو عطا فرماید. این همان رستگاری بزرگ و سعادت عظمای بندگان است».

(قرآن کریم، سوره ی صف، آیات 10 الی 12)

«شهادت یک هدیه است از جانب خداوند تبارک و تعالی برای کسانی که لایق آن هستند».                                                    (امام خمینی)

قرآن کریم راهی را به مؤمنین نشان می دهد که نجات از عذاب دردناک الهی را در بر دارد و سعادت آخرت و بهشت جاوید را همراه و آن ایمان به خدا و رسولش و جهاد در راه خدا با مال و جان می باشد. خداوند می فرماید: «هر آن که من او را عاشق شوم او را خواهم کشت و خون بهای آن نیز خودم هستم». قرآن نیز در تکمیل اجر شهید می فرماید: «آنان که در راه خدا کشته شوند مرده نیستند بلکه زنده و جاوید و نزد خدا متنعّمند».

سالار شهیدان امام حسین(ع) با شهادت افتخارآمیز خود راه مقدّس جهاد و شهادت را به تمام مسلمین می آموزند که هرگز نباید با ذلّت زنده بود و دین خدا را منزوی دید (سیّد الشّهدا هسته ی مرکزی شهادت است). امام سجّاد(ع) همواره در دعاها و نماز شبشان از خداوند پیروزی و خرسندی مجاهدین راه خدا را می خواهند، آنان که به روی دشمنان خدا شمشیر می کشند و در جهادشان رضای خدا و اعتلای کلمه ی الله را خواهانند.

امّا درجه و رتبه ی رزمنده ای که مشکلات عدیده و مصائب عظیم ناشی از جنگ با دشمن را برای خدا تحمّل می کند و می جنگد تا دین خدا باقی و استوار بماند و سرانجام نیز جان خود را عاشقانه تقدیم معبود خویش می کند قابل توصیف نیست. مگر بشر عاصی را توان آن است که ذرّه ای از مدارج ملکوتی شهید را وصف نماید؟ هرگز و تأیید این بیان نیز فرموده ی رهبر با عظمت انقلاب اسلامی امام خمینی است، در حالی که خود عارفی کامل می باشد، در حالی که در صدها جمله ی ارزشمند به تجلیل از مقام شهید پرداخته اند امّا باز می فرمایند:

«زبان و بیان عاجز از ترسیم مقام بلند پایه ی عزیزانی است که برای اعلای کلمه ی حق و دفاع از اسلام و کشور اسلامی جانبازی نموده اند».

لذا چرا رزمندگان ایثارگرمان عاشق شهادت نباشند تا نزد خدا جاودان و متنعّم گردند؟ و در واقع آنهایی درک کردند که این راه را پیمودند.

و شهید عزیز طلبه ی مظلوم حمید ناصری نیز آگاهانه با تمام وجود مسئله را درک کرد و جان خویش را به معبود تقدیم نمود. امید که سرانجامِ تمامی صالحان و پاکان در راه خدا شهادت خالصانه ی فی سبیل الله باشد، ان شاء الله و اینک گذری بر زندگی این شهید گرانقدر می نماییم؛ باشد تا اوصاف حمیده و خدا پسندانه ی شهدا را در زندگی به کار گیریم و از مدافعان واقعی اسلام عزیز باشیم و همواره در زمره ی ادامه دهندگان راه مقدّس شهدا. ان شاء الله

شهید طلبه حمید ناصری در سی ام شهریور ماه سال 1346 در خانواده ای مذهبی و متدیّن در شهر شیراز چشم به جهان گشود و از همان آغاز تحت تربیت خانواده قرار گرفت و از سه چهار سالگی نماز خواندن را فرا گرفت و با آیات قرآن آشنا شد.

دوران ابتدایی را به علّت جا به جایی های منزل و تغییر مکان در چند دبستان گذراند و در طول تحصیل همواره از جمله دانش آموزان فعّال، با انضباط و متواضع بود و دوستانش را همیشه از بین افراد خوب انتخاب می کرد و در حدّ توان در زمان خود دانش آموزان را دعوت به کارهای نیک خصوصاً انجام فرائض و دوری از حرف ها و کارهای ناپسند می نمود.

در طول تحصیل و نیز در ایّام تعطیلات تابستان به فراگیری قرآن می پرداخت و تمام قرآن را از همان دوران ابتدایی به طور کامل می خواند و سوره های زیادی از حفظ بود و به دیگران نیز نحوه ی قرائت را می آموخت.

دوران راهنمایی ایشان مصادف با اوج مبارزات امّت مسلمان ایران علیه رژیم ستم شاهی و پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی به رهبری امام خمینی بود.

شهید حمید ناصری با توجّه به سنّ کمی که داشت در راهپیمایی ها و تظاهرات که علیه نظام طاغوت برگزار می شد به طور فعّال شرکت می نمود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایشان همگام با انقلاب پیش می رفت و نسبت به مسائل، آگاهانه برخورد و سایرین را نیز آگاه می نمود، مثلاً در واقعه ی شهادت آیت الله مطهّری با وجودی که سنّ زیادی نداشت از این حادثه اظهار تأسّف می نمود و از فضائل استاد مطهّری آن چه که می شنید یا می خواند برای دیگران نیز بیان می کرد.

در جریان رفراندوم جمهوری اسلامی و انتخابات ریاست جمهوری و مجلس، دیگران را تشویق به شرکت در انتخابات می نمود و نگران بود که چرا خودش نمی تواند رأی بدهد، امّا اوّلین بار در رأی گیری انتخابات ریاست جمهوری سال 60 شرکت و به شهید رجایی رأی داد و خوشحال بود از این که در صحنه ی سیاسی و تعیین سرنوشت جامعه می تواند حقّ اظهار نظر داشته باشد.

در جریان منافقین همواره در خطّ حزب الله و امام بوده و شدیداً از منافقین و سرانشان ابراز تنفّر می نمود و آنها را محکوم می کرد. شهادت آیت الله بهشتی و یارانش او را بسیار متأثّر و در مسائل جامعه هشیارتر کرد.

نسبت به امام امّت علاقه و عشق شدیدی داشت. شهید حمید ناصری از دوران راهنمایی در کلاس های آموزشی گروه های مقاومت شرکت می کرد و در خودسازی و ارشاد دیگران تلاش زیادی می نمود. در دوران دبیرستان نیز در انجمن اسلامی با سایر اعضا در جهت اسلامی کردن محیط دبیرستان و کارهای سازنده همکاری می کرد.

شهید عزیزمان از ادامه ی رزم بی امان دلیر مردان سپاه اسلام تا حصول پیروزی نهایی در جنگ قاطعانه حمایت می کرد و تا قبل از آن که بذل جان نماید تا حدّ ممکن از بذل مال دریغ نداشت و دیگران را نیز دعوت به حمایت مالی و جانی از جبهه و رزمندگان می نمود.

شهید حمید ناصری در چندین بار بازدید از جبهه های نبرد و دیدار با رزمندگان اسلام در غرب و جنوب کشور اسلامی که از طرف گروه مقاومت مسجد آقا قاسم و اتّحادیه ی انجمن های اسلامی دبیرستان ها انجام شد، با روحیّات رزمندگان آشنایی کامل یافت و با مشاهده ی ایثارگری های آنان، معنویت جبهه را بیشتر درک نمود تا آن جایی که مشوّق او شد تا شخصاً در جبهه ها حضور یابد و بالاخره جهت اعزام به جبهه از طریق بسیج، ثبت نام و دوران آموزش را طی و سپس با علاقه ای که از قبل و از دوران نوجوانی به فراگیری علوم اسلامی داشت وارد حوزه ی علمیه شد. البته ایشان از سال های دوم و سوم راهنمایی ساعتی از روز را در مدرسه ی علمیه ی شهید دستغیب به خواندن دروس حوزه می پرداخت، لذا نسبت به علاقه ی وافر و نیز سابقه ی مبارزاتی و انقلابی آیت الله سیّد علی محمّد دستغیب و این که ایشان را از نظر عرفانی، معنوی، اخلاقی و مدارج علمی بسیار به شهید آیت الله دستغیب نزدیک و شبیه می دید جهت خواندن دروس اسلامی وارد حوزه ی علمیه ی ابوصالح شد و صادقانه شروع به تحصیل نمود.

در دومین مرتبه ای که به جبهه اعزام گردید شهید حمید ناصری در عملیات عظیم والفجر 8 که منجر به فتح فاو گردید به واسطه ی بمباران های شیمیایی مزدوران و متجاوزان بعثی مجروح و چندین ماه تحت معالجه قرار گرفت. پس از بهبودی نسبی، مرخّص و به ادامه ی تحصیل پرداخت.

در تشییع پیکرهای پاک شهدا گو این که امر واجبی است شرکت می کرد و با نگاه های حسرت انگیز به تابوت شهدا، به آنان می گفت خوشا به حالتان که به ملاقات خدا و دیدار سالار شهیدان حسین بن علی(ع) می روید و وای به حال ما که در این دنیای فانی به معصیت می گذرانیم و با شهدا پیمان می بست که مطمئن باشید که ما راه شما را ادامه می دهیم و سرانجام به شما خواهیم پیوست.

به هنگام سرکشی از خانواده های شهدا و ملاقات مجروحین و نیز خانواده های رزمندگانی که در جبهه حضور داشتند در حدّ امکان برای حلّ مشکلات آنان تلاش می نمود.

شهید حمید ناصری از آغاز نوجوانی و جوانی خود را به صفات پسندیده و اخلاق حسنه آراست و تصمیم به خودسازی و تزکیه ی نفس گرفت و در این راه خالصانه و صادقانه و مجدّانه کوشش کرد؛ همیشه سیمای متبسّم و ملایمی داشت، حزن و اندوه را درون خود نگه می داشت، خشوع و تواضع را از بزرگان دین فرا می گرفت و چهره ی مظلومش بیانگر تواضع وی بود.

نسبت به پدر و مادر بسیار بسیار مهربان و احترام گذار بود، از تجمّلات به دور و سادگی را می پسندید و از آن جایی که امام علی(ع) می فرمایند:

«لباس کهنه و وصله دار دل را متواضع و نفس امّاره را رام می کند».

از پوشیدن لباس وصله دار ابایی نداشت. در بیان حق و امر به معروف و نهی از منکر شجاع بود و با توکّل بر خدا از حق دفاع می کرد.

به شرکت در نماز جماعت مقیّد و به قرآن خواندن علاقه ی بسیار داشت و مونس او همواره قرآن بود، خواندن نماز شب از برنامه های تقرّب جویانه ی ایشان بود. چه بسیار روزها و شب ها و نیمه شب ها که به دیدار شهیدان در گلزار شهدا می شتافت و با آنها پیمان می بست که ما راه شما را ادامه داده و به زودی نزد شما خواهیم آمد.

بسیاری از ایّام را روزه می گرفت و غالباً با خوراک ناچیزی در سحر و افطار تقرّب به خدا می جست، در برخی از یادداشت های ایشان که پس از شهادتشان به دست آمده می خوانیم: «به یاری خدا از فردا 21 / 7 / 63 روزه می گیرم بدین طریق که سحر نصف نان و موقع افطار فقط چند خرما با قدری آب جوش مصرف کنم؛ باشد که به این طریق گرسنگی بکشم تا هم به فکر آنهایی که سال ها به این طریق زندگی می گذرانند باشم و هم به فکر برادران رزمنده ای که در خطوط مقدّم به رزم مشغول و یا در محاصره و یا دوران اسارت خود را در زندان های رژیم صهیونیستی عراق تحمّل می کنند باشم و هم بدین وسیله گناهانی که مرا در خود غرق کرده و باعث سیاهی دل من گشته اند به خواست خدا آمرزیده شود و ان شاء الله که مورد قبول درگاه حق قرار گیرد».

شهید بزرگوار در همه ی کارها فقط رضای خداوند متعال را در نظر می گرفت و با اعمال نیک به خدا تقرّب می جست. چهره ی مظلومانه ی او یادآور رنج ها و تحمّل مصائب بسیار در طول زندگی کوتاه و پربارش بود.

در شهریور ماه 1365 در حالی که شهید حمید ناصری برای اعزام مجدّد به جبهه ثبت نام نموده و برای خداحافظی به خانه ی یکی از اقوام می رفتند در بین راه اتومبیل ناشناسی به ایشان برخورد و سپس فرار می کند و وی از ناحیه ی پا دچار شکستگی استخوان می شود به طوری که چند ماه بستری می گردد و در این مدّت بسیار ناراحت بود از این که چرا نتوانسته است به جبهه برود؛ مخصوصاً در ایّام عملیات کربلای 4 و 5 که قصد داشت با همان حالت، گچ پا را بشکند و به جبهه برود امّا باز نظرشان این بود که باید راضی به رضای خدا و خواست او بود.

بالاخره پس از بهبودی نسبی با وجود این که هنوز آثار مجروحیت شیمیایی همچون سرفه های شدید و اثر تاول ها در بدن وی مشاهده می شد، دوری از جبهه را نتوانست تحمّل کند و از طرفی هم شهادت دوستان و همدرسان پاک و فداکارشان همچون سیّد محمّد باقر دستغیب و سیّد محمّد حسین انجوی امیری و سایر شهدا به ویژه همدرسان که در شهادتشان دائماً گریان بود باعث گردیده بود تا در تصمیم خود که همانا ادامه ی راهشان بود مقتدر باشد و از سوی دیگر عشق شدید به شهادت در راه خدا ایشان را با همان حال به جبهه کشاند.

در روز قبل از آخرین اعزام، ایشان در خداحافظی و تسلّی خاطر مادرشان می گوید: «ما می رویم تا راه کربلا را بگشاییم و به خواست خدا شما و همه ی مسلمین بتوانید به زیارت امام حسین(ع) بروید و برایم دعا کنید که به طور واقعی و خالصانه جهاد کرده باشم».

سرانجام با عشق به لقاء الله و علاقه ی شدید به شهادت خالصانه ی در راه خدا که از دیرباز خواهان آن بود با عزمی راسخ و ایمانی استوار که هنوز خود را مغبون و مذنب می دانست راهی جبهه ی نبرد شد و در حالی که در این مرحله از اعزامشان فقط چهار روز می گذشت در بعد از ظهر جمعه 15 / 12 / 65 در جبهه ی شلمچه منطقه ی عملیاتی کربلای 5 عاشقانه بال گسترد و به همراه عاشقی دیگر از تبار حسینیان (پاسدار شهید غلام رضا برزگر که خود رزمنده ای خستگی ناپذیر بود) به آرزوی دیرینه ی خود رسید و شهادت را در آغوش گرفت و به دیدار معبود یگانه و ملاقات سالار شهیدان حضرت ابا عبدالله الحسین(ع) شتافت.

یکی از همسنگران ایشان که تا لحظه ی شهادت با هم بوده اند نقل می کند: «ساعاتی قبل از شهادت حمید ناصری به اتّفاق برادر شهید غلام رضا برزگر در سنگر نشسته بودیم و در مورد شهادت و این که هر کسی به چه صورتی دوست دارد شهید شود صحبت می کردیم. شهید برزگر گفت انسان باید با خدا معامله ای بزرگ کند که از بدنش چیزی نماند و بلافاصله نزد خدا برود. شهید حمید ناصری گفت خوب است که موقع شهادت تیر یا ترکش به قلب یا سر اصابت کند و بلافاصله به ملاقات خدا برود.

پس از این صحبت ها چند ساعت بعد لحظه ی موعود فرا می رسد (ساعت سه و سی و هشت دقیقه ی بعد از ظهر) و به واسطه ی تقرّب شهدا و اخلاص آنان همواره آن چه از خدا بخواهند برآورده می شود. همان طور که خواسته بودند پیش می آید؛ خمپاره به شهید برزگر می خورد و معامله ی بزرگ انجام می شود به طوری که از بدن مطهّر ایشان جز اندکی باقی نمی ماند و ترکش هایی نیز به سر شهید حمید ناصری اصابت نموده و قسمتی از سر را می برد و همان طور که هر دو خواسته بودند با هم به دیدار حق شتافته و به درجه ی رفیع شهادت نائل می آیند. روحشان شاد، یادشان گرامی، راهشان مستدام و پر رهرو و جنّات عدن الهی مأوایشان باد. ان شاء الله

«رحمت خدا بر این مجاهدان عظیم الشّأن که شهادتشان پیروزی اسلام را بیمه می کند».                                                (امام خمینی)

با آرزوی طول عمر و سلامتی حضرت امام خمینی و قائم مقام رهبری آیت الله منتظری و پیروزی رزمندگان اسلام.

به امید زیارت کربلای حسینی.                      والسّلام ـ التماس دعا

 

 

شهید حمیدرضا ناصری

بسم الله الرّحمن الرّحیم

وصیّت نامه ی شهید عزیز

حمید ناصری

«فلیقاتل فی سبیل الله الّذین یشرون الحیوة الدّنیا بالآخرة و من یقاتل فی سبیل الله فیقتل أو یغلب فسوف نؤتیه أجراً عظیماً».

(سوره ی نساء، آیه ی 74)

در حالی قلم در دست گرفته و وصیّت نامه ی خود را می نویسم که کمرم از سنگینی بار گناه خمیده و توانایی راست کردن آن را ندارم و در حالی قلم به کتابت برداشته ام که تشویش خاطر دارم از این که با این روی سیاه و دل آلوده از گناه چگونه در عالم برزخ و صحنه ی رستاخیز حساب پس بدهم، من که حتّی لحظه ای به فکر آخرت و خدای خودم نبوده ام و مدام از خالق خود و از مولای خود غافل بوده ام. حال در روز جزا تمام اجزای بدنم فریاد می زنند که چرا ما را به کارهای نیکی که خدا گفته بود وا نداشتی؟ چرا غفلت کردی و به مادّیات روی آور شدی و در این هنگام است که زبانه های آتش مرا در خود گرفته و می گویند بچش عذاب الهی را ای گنهکار رو سیاه.

ولی در عین حال نباید ناامید باشم چون خدا در توبه را بر بندگانش گشوده و فرموده: «یا أیّها الّذین آمنوا توبوا إلی الله توبة نصوحاً ...».

(سوره ی تحریم، قسمتی از آیه ی 8)

پس نباید ناامید بود از رحمت الهی که او توبه پذیر است.

ولی باز وقتی به فکر گناهانم می افتم مضطر و پریشان به گوشه ای افتاده در فکر فرو می روم که نکند خدا مرا نبخشد و بر من غضب کرده باشد، وای بر من:

«ای خدا، من بنده ی پست و ناتوان تو هستم و این را خوب می دانم و در عین حال می دانم که تو قوی و عزیزی، پس یا رب إرحم ضعف بدنی، ای مولای من چه قدر نعمت ها که به من حقیر دادی و گفتی ... و اذکروا نعمت الله علیکم و ما أنزل علیکم ...».

(سوره ی البقرة، قسمتی از آیه ی 231)

ولی کفران آن را کردم و نعمات گوناگون تو را نادیده گرفتم؛ چه قدر گفتی: «و أمّا بنعمة ربّک فحدّث (سوره ی والضّحی، آیه ی 11)». منتها من فراموش کردم. واقعاً همین است که فرمودی: «و إذا أنعمنا علی الإنسان أعرض و نئا بجانبه و إذا مسّه الشّرّ کان یئوساً». (سوره ی إسری، آیه ی 83)

ای خدای عزیز و مهربان، ای خدای توبه پذیر و ای بخشنده ی گناهان، از تو معذرت می خواهم به خاطر این همه عصیان و سرکشی، و تو را به قطره قطره ی خون حسین قسمت می دهم که به من مسکین رحم کنی و از گناهانم درگذری تا با دلی پاک به دیدار تو که معبود و خالق من هستی بشتابم.

ای خدا خودت می دانی که سال هاست عاشق به لقای توام و آرزو داشته ام در راهت جهاد کنم و به شهادت برسم ولی می دانم که به خاطر گناهانم تا کنون درب جهاد را بر من نگشوده بودی و اکنون به خاطر الطاف زیاد از حدّت این باب را بر من گشودی تا بلکه بتوانم در این فضای آکنده از محبّتی که به خاطر عشق دیگر رزمندگان و دعاهای توسّل و زیارات عاشورا به عطر الهی معطّر شده خود را بسازم و مقدّمات غفران از گناهانم را آماده کنم. امیدوارم که با توفیقت ای خدا بتوانم به این کار جامه ی عمل بپوشانم.

پروردگارا تا کنون موفّق به جهاد در راهت نشده بودم ولی با این وجود از تو می خواهم که به من کمک کنی تا این فریضه را به خوبی انجام دهم تا لایق این شوم که مزدی از تو دریافت کنم که بهترین مزدهاست.

خدایا تو را به شهادت حسین(ع) قسمت می دهم که مرا در رختخواب نمیران و شهادت در راه خودت را نصیب این بنده ی پست و حقیرت بگردان تا شاید با شهادتم در روز محشر آبرو و جرأت این را داشته باشم که نزد حسین بن علی(ع) سر بلند کنم و چشم پر گناهم به جمال او و دیگر ائمّه ی اطهار روشن شود. ان شاء الله

ای مردم، این گنهکار رو سیاه چند کلمه به عنوان وصیت با شما دارم، گر چه می دانم که لیاقت آن را ندارم که با این امّت حزب الله که خود دارد انقلاب را پیش می برد تکلّم کنم، ولی به عنوان یادآوری متذکّر می شوم:

ای عزیزان، حال که این نوکر شیطان بزرگ به خیال این که می تواند با اسلام و قرآن رو به رو شود به این میهن اسلامی حمله کرده بر همه ی مسلمین ایران واجب است که با او مقابله کنند و این فرمان خداست که باید تا زمانی که تمام این جنایتکارها از بین نرفته اند مقاتله کنیم.

ای علما، مجتهدین، امام جمعه ها و ای روحانیون، بر شماست که مسئله ی جنگ و جهاد را برای مردم روشن کنید و بگویید که این جنگ، جنگ حسین(ع) با یزید است، به خدا که هیچ فرقی ندارد، این امام واقعاً حسین زمان است و صدّام خائن بالحقیقة یزید، بلکه از او پست تر است.

وقتی امام می گوید جوان ها به جبهه بروند و مسئله ی جنگ را حل کنند این را از خود نمی گوید از زبان قرآن می گوید، از زبان امام زمان(عج) می گوید، چون او مستقیماً با امام زمان(عج) رابطه دارد و این امری واضح است.

بنا بر این وای بر شما مردم اگر از کلام و سخنان این قائد اعظم تخطّی کنید که آن وقت خدای ناخواسته به خاک سیاه خواهید نشست. ای مردمی که می گویید: «فیالیتنی کنت معکم»، شما که می گویید کاش زمان حسین(ع) بودم و او را یاری می کردم، الان فرزند او که از سلاله ی محمّد(ص) است کمک می خواهد تا اسلام را زنده نگه دارد، پس چرا لبّیک نمی گویید، چرا حسین را یاری نمی کنید، به خدا که سعادت دنیا و آخرت شما در همین لبّیک گفتن به پیام امام است، کسی که از امام تبعیت نکند و او را قبول نداشته باشد مطمئن باشید که امام زمان(عج) را نیز قبول ندارد و در حقیقت خدا را مقبل نیست.

ای پدر و مادری که می گویی فرزندم را به جبهه نمی فرستم و نمی خواهم که او شهید بشود، مگر فرزند مال تو است؟ او امانت است به دست تو، مال خداست و باید در راه خدا هم فدا شود، باید امانتت را به صاحبش پس بدهی، اگر بگویی نمی خواهم فرزندم در راه خدا کار کند خیانت بزرگی است به امانت الهی، مگر سعادت فرزندانتان را نمی خواهید؟ مگر نمی خواهید به بالاترین درجات ممکن برسند؟ پس چرا آنها را در سختی های دنیا وارد نمی کنید و تقبّل مصائب نمی کنید در حالی که امام صادق(ع) می فرمایند: «اگر مؤمن پاداشی را که برای مصیبت ها دارد بداند، آرزو می کند که او را با مقراض ها تکّه تکّه کنند». و حسین(ع) می فرماید: «آه چه قدر مشتاقم که هر چه زودتر به این جوانان شهید بپیوندم، من به شهادت در راه خدا مباهات می کنم». آیا فرزندان شما از حسین(ع) عزیزترند، از علی اکبر و قاسم عزیزترند؟ مگر فایده ی جهاد را نمی دانید که علی(ع) می فرماید: «جهاد، ایثار و فداکاری را در انسان استحکام می بخشد و رزمندگان اسلام را به خدا نزدیک می سازد». و همچنین پیامبر اکرم(ص) می فرمایند: «بهترین کسب مرد مسلمان تیری است که در راه خدا می اندازد».

خدا را شکر می کنم از این که در دامن چنین پدر و مادری پرورش یافتم که از همان بدو تولّد آهنگ دعا و قرآنشان در گوشم طنین افکن بود تا زمانی که با آنها خداحافظی کردم. امیدوارم پدر و مادرهای دیگر نیز به مادرهایی چون فاطمه(س) و پدرهایی چون حسین(ع) اقتدا کنند و خدا به تمام خانواده های شهدا صبر جمیل و اجر جزیل عنایت فرماید. ان شاء الله

ای مردم، با دیده ی بصیرت مسائل جامعه را درک کنید، ببینید چگونه افرادی به چه پست هایی منصوب می شوند و چه افرادی واقعاً مخلصانه برای انقلاب کار می کنند، خودتان دنبال مسائل بروید، بی تفاوت نباشید، احساس مسئولیت کنید، بی تفاوت بودن شما باعث انکسار انقلاب می شود و باعث می شود که خدای ناخواسته خودتان و تمام جامعه به آتش کشیده شوید ...

مردم، قدر این بهشتی شهرمان را بدانید. این پدر شیراز بعد از شهید دستغیب و این مرد زهد و راستی «سیّد علی محمّد دستغیب(حفظه الله تعالی)» و مطمئن باشید که او اسلام را شناخته و راه رسیدن به خدا را پیدا کرده. از گفته های این استاد که گفته های امام است اطاعت کنید و کسی را که مقابل خطّ امام می ایستد و شما را به فساد می کشاند خورد کنید و قلم او را بشکنید.

عزیزان به پندها و نصایح ائمّه، پیامبر و معصومین گوش فرا داده و به آنها عمل کنید، نماز شب را، زیارت عاشورا و جامعه را فراموش نکنید، قرآن را، قرآن را، قرآن را حتماً حتماً بخوانید که والله هر نوری هست در قرآن است، برنامه های خودسازی امام را سعی کنید با دقّت زیاد بخوانید و عمل کنید که بهترین برنامه جهت خودسازی است.

برادران، شما را به خدا تا می توانید برایم طلب مغفرت کنید، هر چه قدر شما را ممکن بود و اگر شما را میسّر بود یک ختم کامل قرآن برایم بخوانید، باشد که خداوند مرا از مغفورین قرار دهد.

از خداوند سعادت و سلامت همه ی شما را خواهانم و امیدوارم که هر چه بیشتر توفیق آن یابید که در راهش قدم بردارید تا به نهایت کمال برسید. ان شاء الله

حقیر مذنب حمید ناصری

جمعه 11 / 11 / 64

 

 

بسم الله الرّحمن الرّحیم

إنّا لله و إنّا إلیه راجعون

«... یدرککم الموت و لو کنتم فی بروج مشیّدة ...».

(سوره ی نساء، آیه ی 78)

خداوندا ما را عاقبت به خیر و آمرزیده شده بمیران. پروردگارا خود می دانی که هیچ دلم نمی خواهد در رختخواب بمیرم بلکه شهادت در راه تو را که افتخار دیرینه ی من است گر چه می دانم سعادت آن را ندارم ولی چون فوزی عظیم است از تو مسئلت دارم. «اللّهمّ ارزقنا توفیق شهادت فی سبیلک». آمین

بار پروردگارا خودم را بسیار گنهکار می دانم، علم به این مسئله دارم که عمرم را با گناه سپری کردم و لحظه ای در فکر تحصیل رضای تو نبودم، ولی در عین حال می دانم که کرامت تو بیش از این است که تصوّر شود؛ آن جا که می فرمایی: «إنّ الله یغفر الذّنوب جمیعاً» و در شرایط آن می فرمایی: «یا أیّها الّذین آمنوا توبوا إلی الله توبة نصوحاً» این خود بهترین امید به بندگان گنهکاری چون حقیر می باشد ولی چرا باز با این همه رحمانیت، طغیان می کنم و به خیال خود به گفته های خدا دهان کجی می کنم. وای بر من که چه قدر غافلم، خدایا تو خود می دانی که اگر گناهی از من سر زده از روی مخالفت با تو نبوده بلکه به خاطر غفلت و نادانی و ضعف من بوده، شیطان بر من فائق آمده و مرا فریفته. کریما از تو مسئلت دارم و تو را قسم می دهم به خون شهدا که تا کنون هر گناهی از این حقیر سر زده یا کوتاهی در تکالیفم کرده ام از من در گذری و مرا از گناه پاک گردانی.

پروردگارا گر چه آرزویم این بود که در جبهه های نبرد با دشمنان تو با آخرین قدرت بجنگم و شهید بشوم لیک اگر غیر از این شد (به فیض شهادت نرسیدم) نیز خواست توست و رضایم به رضای تو که خالق من هستی.

چگونه یک عاصی که خود هیچ کار خیری انجام نداده می تواند دیگری را به نیکی بخواند و انتظار نتیجه گیری داشته باشد ولی با عین حال به عنوان فردی که فقط دلش می خواست کار خیر کند از برادران و خواهران عزیز مسلمان می خواهم که در هر حال آگاهانه و هوشیارانه وارد شوند و مسائل شرعی و اسلامی را سرلوحه ی تمام امور قرار داده و این مسائل را در تمام کارها دخالت بدهند، حتّی در کارهای جزئی و سعی در ترک مکروهات و انجام مستحبّات داشته باشند که مقدّمه ای برای استقامت در ترک محرّمات و انجام واجبات است.

به پیام و وصایای شهدا گوش فرا داده و به آنها جامه ی عمل بپوشید که شهدا این پیام ها را با خون خود نوشته اند تا به دست ما برسد.

و السّلام ـ یکشنبه 28 / 10 / 65

المذنب العاصی حمید ناصری

۲۷ مهر ۱۳۹۴ ۱۱:۴۷