زندگینامه شهید عزیز، شهید شریف
حجّت الاسلام آقای شیخ امیرحسین (سعید) منصوری
این شهید بزرگوار در روز سوم شعبان 1342 (ه.ش) در شیراز و در خانوادهای مذهبی و در دامان پُر مهر مادری متدیّن که شیرش آغشته با اشک عزای سیّد الشهداء(علیه السلام) بود پرورش یافت. از کودکی به مسجد میرفت و در جلسات قرآن شرکت میکرد. به سنّ تکلیف که رسید حضرت امام خمینی(ره) را مرجع تقلید خود قرار داد. در دوران انقلاب با اینکه جوان بود امّا در تظاهرات و راهپیماییها شرکت داشت. در آن زمان مسئول کانون فرهنگی مسجد علی بن ابیطالب(علیه السلام) و معلّم قرآن بود و چون دائم با مسجد جمعه و شهید آیتالله دستغیب(ره) در ارتباط بود جوانان و نوجوانان اهل محل را با برنامه ریزی کاملاً دقیق، تشویق و دعوت به مبارزه علیه رژیم طاغوت میکرد. در واقعه مسجد حبیب خونآلود به خانه آمد و در وقایع مسجد شهدا (نو سابق) و آزاد کردن شهربانی حضور داشت.
بعد از پیروزی انقلاب بر اثر حمله ضدّ انقلاب دو دفعه از ناحیه چشم مجروح شد. شهید منصوری همزمان با تحصیل وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد و در قسمت اطّلاعات و بعد هم عملیات انجام وظیفه کرد و تحصیلات خود را تا اخذ دیپلم ادامه داد.
با شروع جنگ تحمیلی بنا به وظیفهاش در جبهه حضور یافت. در سال 1359 محضر ولی خاصّ خداوند تبارک و تعالی حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ حسنعلی نجابت(ره) را درک کرد و فصل تازهای در زندگیش بوجود آمد و برای اینکه بیشتر از محضر ایشان استفاده کند سعی کرد بعنوان محافظ حضرت آیت الله نجابت(ره) مشغول به خدمت شود و خداوند سعی و تلاش او را بینتیجه نگذاشت و پاسدار ایشان شد. امّا پاسدار شدن همان و شیفته شدن همان. بنحوی که سپاه را رها کرد و طلبه شد. از همان اوّل که وارد حوزه علمیه شهید محمّدحسین نجابت شد و خدمت حضرت استاد رسید رسماً حواسش را جمع کرد که با خدای جلیل آشنایی پیدا کند و سعی میکرد آن فاصلهای که بین خودش و خداست بردارد و تمام همّت خود را بر یکتاپرستی و نفی کفر و شرک (جلی و خفی) میگماشت و طالب این بود که رفتار و کردارش در راه رضای خداوند منّان و ائمّة معصومین(علیهم السلام) و وصول به مرتبه قرب الهی باشد. استعداد عجیبی برای درک معارف داشت و از این جهت مورد توجّه و عنایت استاد بزرگوارش قرار گرفت. رفاقتی دوطرفه بین استاد و شاگرد بوجود آمده بود. رفاقت شهید اطاعت کامل از اوامر استاد بود و سنگ تمام میگذاشت و تا آخر پایدار بود و توصیههای ایشان را با جان و دل پذیرا بود و مراقبه قوی داشت که قلب خود را از غیر خدا خالی و از عشق به خدا و دوستان خدا مملوّ سازد و رفاقت استاد تعلیم و تربیت بحقِّ ایشان بود.
شهید منصوری اطاعت از خداوند را در اطاعت از ولیّ خاصّ او میدید. دأب حضرت آیت الله العظمی نجابت(ره) اینطور بود که مانند یک طبیب حاذق هر شاگردی را نسبت به توانایی و دارایی فکری او و استعداد او تربیت میکردند. در نتیجه نحوه تربیت ایشان یکسان نبود. شهید منصوری از جمله کسانی بود که با سختگیری و فشار از ناحیه استاد بزرگوارش مواجه بود و چون به شهید منصوری فرموده بودند:
اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست رهروی باید جهانسوزی نه خامی، بیغمی
او استقامت میکرد. او در علوم ظاهری و باطنی و در راه خداشناسی و تزکیه و تهذیب نفس در خدمت استاد بزرگوارش زحمت کشید و عامل واقعی به فرامین استاد بود و به تمام معنا پا روی خود گذاشته بود و در راه خدا از همه چیزش گذشت. چون در تمام مراحل برای رضای خداوند قدم برمیداشت (و اعتنایی به رضایت غیر نداشت) خداوند تبارک و تعالی خیلی به او عنایت میفرمود. کلمات و رفتار استاد بزرگوارش در دل و جان او رسوخ کرده بود و با متذکّر ساختن خود بوسیله آیات و روایات خداوند را همیشه حاضر و ناظر اعمال و رفتار و حتّی تفکّرات خود میدید. لذا دقّت زیادی میکرد در فکر کردن تا چه رسد به عمل. شهید منصوری خود میگفت: «از همان بچّگی شبها که میخوابیدم بعضی مواقع نورهای سبزرنگی را مشاهده میکردم. به دیگران که میگفتم، متوجّه میشدم که آنها نمیبینند. بعدها که به حضرت آیت الله العظمی نجابت(ره) عرض کردم آقا فرمودند: این نور آقا امیرالمؤمنین(علیه السلام) بوده که انشاء الله از آن حضرت به شما عنایتهای فراوان میشود».
شهید منصوری روز بروز ترقّی میکرد و کاملاً متخلّق به اخلاق الهی شده بود. اهل ریاضت و تهجّد بود و آنچه ما میدیدیم کمخوری، کمخوابی و کمگویی او بود. مدّتهای مدیدی به دستور استاد بزرگوارش نوافل یومیه را بر طبق نماز جناب جعفر طیّار بجا میآورد و آنچه که از استاد بزرگوارش میآموخت عمل مینمود. مدرّسی توانا بود که دروس حوزوی را بخوبی تدریس میکرد. آنقدر مؤدّب به آداب شرع بود که خانواده و نزدیکان را تکلیف و تشویق به مستحبّات و ترک مکروهات مینمود و در غیاب او استاد بزرگوارش تعریف و تمجیدش میکردند.
شهید منصوری در سال 1360 ازدواج کرد و در سال 1361 با دستان مبارک حضرت آیتالله العظمی نجابت(ره) ملبّس به لباس پیامبر شد. برای او رسیدن به مقامات دنیوی کاملاً میسّر بود، امّا قید مادّیات و امور دنیوی را زد و یکسره زندگی خود را وقف معرفت خداوند و تبلیغ دین نمود و در این تبلیغ هیچ کوتاهی نمیکرد.
در زمانی که یکی از سادات محترم از طرف حوزه علمیه شهید محمّدحسین نجابت کاندیدای مجلس شورای اسلامی شده بود و حضرت آیت الله نجابت(ره) تمام طلاّب را برای تبلیغ این سید بزرگوار راهی شهر و روستا کرده بودند شهید منصوری هنگام تبلیغ برای نصب یک پلاکارد با عمامه و قبا بالای یک ستون برق رفت. شخصی به او اعتراض کرد و گفت: آقا، در شأن شما نیست ... امّا شهید منصوری با تبسّمی جواب داد: «تبلیغ اسلام و آرمانهای آن که در گفتار و سخنرانی خلاصه نشده است».
او شخصی فروتن و متواضع در عین حال محکم و استوار بود. اهل کار و تلاش بود و به وقت کار از همه جلوتر کارهای طاقت فرسا را متقبّل میشد. بعنوان مثال در تأسیس و پیریزی شالوده و اساس ساختمانی حوزه علمیه شهید محمّدحسین نجابت شهیدمنصوری و شهید هندیجانی آنقدر زحمت کشیدند و دستهایشان پینه بست که به اصحاب شالوده معروف شدند. در حق دوستان و آشنایان رفاقت میکرد و آنها را تشویق و ترغیب به خواندن دروس حوزوی و وارد شدن به حوزه علوم اسلامی مینمود. به طلاّب محترم از دل و جان محبّت داشت. اگر کاری یا گرفتاری داشتند و او میتوانست یقیناً یاری میکرد و رفاقت را بدانجا میرساند که مصداق آیه شریفه «یُؤثِرونَ عَلی أَنفُسِهِم و لَو کان بهم خَصاصَة» میشد. آنچنان برای سادات احترام قائل بود که وقتی یکی از آنها وارد میشد تمام قامت در مقابلش میایستاد. سخنان استاد بزرگوارش که خداوند همه کاره است در نتیجه دیگران جایی ندارند (به مصداق آیة شریفه: ما جَعَل اللهُ لِرجُلٍ مِن قَلبَینِ فی جَوْفِه) در جانش اثر کرده بود. در نتیجه هیچ منیّتی و چاپلوسی نداشت و زهد فروشی نمیکرد و مانند استاد خود برای مؤمنی که دنبال خدا بود احترام قائل بود و به پولداری که از خدا غافل بود اعتنا نمیکرد. ملاک برخوردش با هر کس تقوی بود نه مقام و شهرت و یا کارآیی آنها در جامعه. با دوستان مثل بهار شکفته و رایگان بود و پوستین دی را نسبت به اغیار میپوشید.
تن نپوشانید از باد بهار پوستین بهر دی آمد، نی بهار
معلومش بود که با بندگان خدا نشست و برخاست کردن موجب آسایش و مهربانیش میشود. نسبت به مادّیات بیعلاقه بود، زیرا حضرت استادش به ایشان فرموده بودند: «اگر میخواهی اِحراق حقیقی نصیبت شود باید رو از ماده برداری». آنچه برایش اهمّیّت داشت تقرّب به خداوند بود و نسبت به آداب و رسوم غیر شرعی بیاهمّیّت. اجازه نمیداد کسی هوش او را قبضه کند و دائم میگفت: «أُفوِّضُ أمری الی الله».
مهمترین شیوه تربیتی حضرت آیت الله نجابت(ره) عمل ایشان بود. یعنی با عمل خود مبلّغ دین اسلام و ائمّة طاهرین(علیهم السلام) بودند. از این جهت شاگردان ایشان مِنجمله شهید منصوری آنچه را میشنید، میدید و در عمل پیاده میکرد و همین موجب حرکتش میشد.
شهید منصوری در سال 1362 به امر استاد بزرگوارش امام جماعت مسجد شهید دستغیب معالیآباد شد. آیت الله نجابت(ره) به ایشان فرموده بودند شما برای اهل مسجد باید مثل یک پدر دلسوز باشی و بحق ایشان با آشنایی کامل به وظائف خود در این امر کوتاهی نمیکرد. با برگزاری دائم نماز جماعت در هر سه وعده شور و نشاط شگفتآوری در آن خانه مقدّس برپا کرده بود. حلاّل مشکلات در بین اهل مسجد بود. در گرفتن حقوق مردم از نااهلان کمال استقامت را بخرج میداد؛ حتّی چند مورد برای امر خیر واسطه شد که بحمدالله صورت گرفت. برپا کردن دعای توسّل، دعای کمیل، مراسم شبهای قدر، دهه عاشورا، کلاسهای تفسیر، اخلاق، تاریخ، تفریحی، گروه مقاومت بسیج حرارت عجیبی در محل ایجاد کرده بود و با آن حرارت درونی که داشت (اهل مسجد برای استاد بزرگوارش بعد از شهادت نقل کردند) سخنانش چنان بر دل مینشست که تا مدّتها انسان را تحت تأثیر قرار میداد. متن سخنرانیها و موضعگیریها و برنامه ریزیهای او در مسجد مطابق با نظر استاد بزرگوارش صورت میگرفت. همّت و پشتکارش در کارهایی که به او محوّل میشد زبانزد خاص و عام بود.