هدر اصلی سایت

اخبار

شهید علی اصغر(محسن) فرح بخش

شهید علی اصغر(محسن) فرح بخش

شهید والامقام و مجاهد فی سبیل الله

علی اصغر(محسن) فرح بخش

 

تاریخ تولد

محل تولد

تاریخ شهادت

محل شهادت

۱۳۴۳

شیراز

۲۴ / ۰۲ / ۱۳۶۵

حاج عمران

 

 

زندگینامه دانشجوی طلبه و بسیجی مخلص   

علی اصغر«محسن» فرحبخش 


 «انّ الله یحبّ الّذین یقاتلون فی سبیله صفّاً کأنّهم بنیان مرصوص». 

«خدا آن مؤمنان را که در صف جهاد با کافران مانند سدّ آهنین همدست و پایدارند بسیار دوست می دارد». (سوره ی مبارکه ی صف، آیه ی 4) 

شیطان بزرگ هر آن دسیسه ای نو ساز می کند و آشوبی تازه آغاز می نماید. گاهی فرزند خلف ابن زیاد «صدّام یزید» را در کربلای حسینی به قلع و قمع حسینیان تحریک و وادار می نماید. 

هنگامی یزید آل سعود را به قتل دختران زینب(س) و شیعیان علی بی ابیطالب(ع) و مسلمانان موحّد وادار می سازد. 

به یقین این دیومنشان بی فرهنگ اگر به ابراهیم خلیل(ع) و محمّد مصطفی(ص) دست یابند از کشتن آنان نیز روی گردان نخواهند بود. 

ولی شیطان بزرگ باید بداند پس از هزار و اندی سال سکوت و سکون اکنون امّت مسلمان ایران سرود «هیهات من الذّله» پیشقراول و چاوشخوان نهضت اسلامی را با همان کیفیت سراینده اش ترنّم زبان خود ساخته و شمشیرهایشان را در سایه ی ذوالفقار حیدری جلا و صیقل داده و پای در رکاب ذوالجناح خونین بال نهاده و بی مهابا به پیش می تازد، یا بر کفر جهانی غلبه خواهد کرد یا از شهد شیرین شهادت سیراب خواهد شد و راه سومی را برای خود متصوّر نیست. 

حال با نام خداوند قادر متعال که راه سعادت و ترقّی را به واسطه ی اولیائش به بندگانش نمایان کرد و بهترین مسیر را در جهت رسیدن به حضرت رب، مسیر شهادت قرار داد، مختصری از زندگی سراسر افتخار شهید علی اصغر «محسن» فرحبخش را جهت شناخت هر چه بهتر او بیان می کنیم تا بتوانیم ادامه دهنده ی راهش باشیم. ان شاء الله ... 

در شامگاه روز بیست و چهارم مرداد ماه سال 1343 در خانواده ای مؤمن و متعهّد به اسلام، فرزندی به دنیا آمد که نام او را علی اصغر نامیدند، لکن او را محسن صدا می کردند. از همان کودکی به واسطه ی فطرت پاکش که برگرفته از دامان پاک مادری باایمان و پدری باتقوا بود، روح مطهّرش با نغمه های الهی آشنا گردید. 

تحصیلات ابتدایی را در دبستان شهید مرادی و سپس دوره ی سه ساله ی راهنمایی را در مدرسه ی راهنمایی صالح و دوره ی دبیرستان را در دبیرستان شهید محمّد خدری طی نمود. پس از اخذ مدرک دیپلم در رشته ی اقتصاد وارد دانشگاه الهیات مشهد شد و در خلال تحصیلات در حوزه ی علمیه نیز به کسب علم و معارف اسلامی پرداخت. وی در فاصله ی مدّت زمان بین اخذ مدرک دیپلم تا ورود به دانشگاه در سنگر معلّمی در مدرسه ی بیضاوی در ناحیه ی یک آموزش و پرورش به تدریس علوم دینی مشغول بود. در طول تحصیل در انجمن اسلامی مدارس و در نهادهای انقلاب اسلامی به فعّالیت می پرداخت. وی از نظر اخلاقی بسیار متین و مهربان و از لحاظ علمی در محلّه زبانزد خاصّ و عام بود به گونه ای که اکثر افراد چنان چه با مسأله ای برخورد می نمودند از راهنمایی ها و ارشادات ایشان کمال استفاده را می بردند و در اجتماع در برخورد با افراد، جنبه های مختلف را رعایت می نمود و با شرکت در جلسات قرآن و نمازهای جماعت و دیگر جلسات و انجام فرایض دینی خصوصاً واجبات و همچنین مستحبّات، خطّ فکری خود را مشخّص و رابطه ی خود را با خدای خویش مستحکم می نمود و در همه ی جریانات و اتّفاقات و رویدادهای مملکتی خطّ راستین امام(ره) را تشخیص می داد و بر مبنای رهنمودهای امام عزیز گام برمی داشت و در سخن گفتن طبق آیه ی شریفه ی «و لا تقف ما لیس لک به علم  ...» هرگز بدون آگاهی لب به سخن باز نمی کرد و گفتار دلنشین او پیوسته از اسلام و سخنان گهربار اهل بیت(ع) و بزرگان به ویژه امام امّت نشأت می گرفت. 

در اوج پیروزی انقلاب اسلامی در سال 57 به طور مستمر در مراسم راهپیمایی هایی که بر علیه رژیم سفّاک پهلوی برگزار می شد شرکت می نمود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، شهید از نزدیک با سپاه پاسداران و بسیج مستضعفان همکاری می نمود . در موضع گیری در برابر گروهک های ضدّ انقلاب از اصل امر به معروف و نهی از منکر استفاده و مدام به ارشاد آنها می پرداخت و قدرت های جهانی را پوچ و تهی می دانست و معتقد بود بزرگ ترین قدرت، خداوند تبارک و تعالی است و این جمله ی شهید راه محراب آیت الله دستغیب(ره) را بارها تکرار می کرد که: «من اطاع الخمینی فقد اطاع الله» و به این اصل از دل و جان معتقد بود. 

با شروع جنگ تحمیلی که علّت آن را سرسپردگی سران رژیم بعثی صهیونیستی عراق به آمریکا و استکبار جهانی می دانست در گروه مقاومت مسجد محل «مسجد سیاحتگر» شروع به فعّالیت نمود و به عنوان اسوه ای نیکو برای دیگر اعضای آن به همراه و یاری دیگر برادران فعّال در این گروه از جمله شهید دارعلی، گیتی فروز، افشاریان، برامکه، خورشیدگون و سایر شهدای این مسجد آموزش های لازم را فرا گرفت و برای اوّلین بار در اوّل اردیبهشت ماه سال 1361 به مدّت سه ماه عازم جبهه های نور علیه ظلمت شد و در منطقه ی کوشک مشغول پیکار با صدّامیان کافر گردید. پس از آن در تیر ماه سال 1362 از طریق بسیج باز هم به مدّت سه ماه در قالب جمعی لشکر 19 فجر به منطقه ی جنوب اعزام گردید. وی هر بار با روحیه ای امیدبخش رو به جبهه می آورد به گونه ای که پس از هر اعزام اشتیاقش نسبت به رفتن به جبهه دو صد چندان می شد. آنهایی که با او در جبهه حضور داشتند می دانند که حتّی در آن جا هم با این که سلاح در دست مشغول نبرد بود لحظه ای از یاد خدا و کسب علم و ارشاد دیگران غفلت نمی کرد؛ حتّی در خطّ مقدّم جبهه روزه می گرفت و نماز شبش ترک نمی شد. 

محسن از جمله افرادی بود که هیچ گاه از خطّ امام عزیز منحرف نگردید و به واسطه ی برخورداری از قلبی پاک، هر روز که می گذشت با چهره ای نورانی تر و قلبی مشتاق تر برای رسیدن به لقاء محبوبش تلاش می نمود و آن چنان به جبهه ها عشق می ورزید که هر گاه فرصتی دست می داد رو به سوی جبهه ها می آورد. بدین رو در خرداد ماه سال 63 به مدّت یک ماه به یاری دیگر رزمندگان اسلام شتافت و سپس در آخرین روز سال 1363 «29 / 12 / 63» به هنگام تحویل سال نو در کنار دیگر رزمندگان قرار گرفت و لازم به تذکّر است این بار در قالب جمعی لشکر ثارالله عازم جبهه ی جنوب گردید و در تاریخ 7 / 12 / 64 برای پنجمین بار از طریق بسیج به مدّت یک ماه و نیم باز هم به جبهه ی جنوب روی آورد و در منطقه ی فاو به مصاف با مزدوران بعثی پرداخت. آری! او جنگ تحمیلی را بزرگ ترین حربه ی ابرجنایتکاران بر علیه انقلاب اسلامی می دانست و به همین خاطر حضوری مستدام در جبهه ها یافت تا با این عمل خود تودهنی محکمی به دست اندرکاران و طرّاحان این جنایت زده باشد. در این اواخر که در سنگر دانشگاه الهیات مشهد به تحصیل مشغول بود در قالب کاروان راهیان کربلای شهرستان مقدّس مشهد به سوی جبهه های نبرد شتافت لکن این بار به خطّه ی کردستان که به گفته ی شهید راه محراب آیت الله دستغیب(ره) در زیر این آسمان کبود، خدمت در آن جا عظیم ترین خدمات است روی آورد. در تیپ ویژه ی شهدا در منطقه ی حاج عمران به نبرد دلیرانه با دشمن پرداخت و در یک رویارویی قهرمانانه در کوه های حاج عمران پس از رشادت های فراوانی که از خود به جای گذارد در یک مبارزه ی تنگاتنگ در تاریخ 24 / 2 / 65 به شرف شهادت نائل گشت و پیکر پاک و مطهّرشان برای مدّتی در کنار صخره های آن منطقه به جا ماند تا این که در تاریخ 3 / 4 / 66 پس از انتقال پیکر این شهید عزیز به زادگاهش شیراز در قطعه ی شهدای گلستان دارالرّحمه به خاک سپرده شد. 

آری! اگرچه این عاشق خدا و پیرو مخلص امام(ره) و طلبه ی راستین حوزه و دانشجوی حقیقی علوم الهی الکنون در بین ما نیست ولی نام و یاد و خاطره ی او و راهش همیشه باقی است به گونه ای که دوستان طلبه اش همواره او را در حوزه حس می کنند و یاران دانشجویش به عینه در کنار خویش شاهدش هستند، دوستان وفادارش هنوز مجلسشان با یاد او گرم است و بالاخره در هر جا و مکانی که او بود هنوز هم هست، چرا که کسی که وجود خورشید را منکر شود باید از دیده اش شکوه نماید. 

آری! محسن کسی بود که با الهام از سرور شهیدان زندگی کردن را آموخت و لذا مرگش هم چنین زیبا بود و ما اکنون در سوگ آن بزرگوار سخن می گوییم و خاطرات او را به یاد می آوریم، امّا باید دانست که زمانی می توانیم به راستی جزء سوگوارانش باشیم که از همان نقطه ی شهادتش سلاحش را از زمین برداشته و تا رسیدن به کربلای حسینی و تحقّق بخشیدن به هدفش راهش را ادامه دهیم. 


 یادش گرامی باد 


    ------------------------------------------------------


بسم الله الرّحمن الرّحیم 

وصیت نامه ی برادر شهید 

محسن فرحبخش 


 «ما راضی به جنگ نبودیم و نیستیم و لیکن اگر کسی تعدّی کند دهان او را خرد خواهیم کرد».                 (امام خمینی(ره)) 

به نام خدا، آن که به من همه چیز داد و از هیچ نعمت و برکتی بر من مضایقه نكرد و تنها نقص و بدذاتی من بود که حجابی برای رسیدن فیوض الهی به من بود. سپاس می گویم خداوند را که به من بیچاره و بینوا فوز جهاد در راه خودش «جهاد فی سبیل الله» که افتخار انبیاء و اولیاء است را عنایت فرمود تا به این باب بزرگ جنّت الهی دست یابم، گرچه ناقص و از نیمه ی راه حرکت کردم، ولی برای فردی مثل من هم همین حرکت ناقص دستگیره ای بزرگ برای نجات از شقاوت بود؛ چون وقت کم است و حوصله سر آمده به نکاتی چند که برای تذکّر به خودم و شاید بعضی لازم باشد اشاره می کنم: 

1 ـ هدف ما انسان ها فقط باید اطاعت خدا و دوری از معصیت او باشد و این قانونی است که در هیچ زمان و مکانی قابل نقض نیست. 

2 ـ سعی کنیم از امّ الفساد و مادر همه ی امراض روحی و قلبی و ریشه ی همه ی معاصی و رأس کلّ خطایا به دور باشیم که همانا حبّ دنیای دون، حبّ مقام و ثروت و  ... . 

3 ـ سعی کنیم اگر جوانمرد و باایمان و متّقی نمی توانیم باشیم خود را شیفته ی آنها کنیم و دوستدار آنها باشیم که شاید ان شاء الله روزی ما هم به درجه ی آن بزرگواران برسیم. 

4 ـ هیچ گاه از کید شیطان و هواهای نفسانی خود را در امان ندانیم، زیرا این یک امر مسلّم است که انسان تا زنده است در معرض امتحان است و باید سعی کند از امتحان الهی موفّق بیرون آید که شرط آن توجّه به خدا و دوری از غفلت و بر حذر بودن از نفس و فرمان های زشت اوست. 

5 ـ امروز حبّ خدا دوری از غفلت و معاصی و نیز سعادت در یک خط خلاصه می شود و آن خطّ الهی حضرت آیت الله العظمی امام خمینی روحی فداه است. بکوشید اگر خواهان سعادت هستید فقط دنباله رو امام امّت باشید که حلقه ی ارتباطی شما با اولیاء و انبیاء و خدای تبارک و تعالی خصوصاً امام زمان(عج) امروز حضرت امام خمینی است. 

و امّا از حرف های خودم با دوستانم و خانواده و آشنایان: 

1 ـ از پدر و مادر و برادر و خواهر و مادربزرگ و خاله و دایی ها و همه و همه ی اقوام حلالیت می طلبم خصوصاً از مادرم که حقّ بزرگی به گردن من دارد و آرزو می کنم که من در آن دنیا خادم مادرم باشم و نیز از پدرم در قبال همه ی زحمت های دوستانه و صادقانه اش تشکّر می کنم. 

2 ـ از همه ی رفقا و دوستان هم مسجدی و مدرسه و محیط درس در قبال همه ی الطافشان شرمنده و شاکرم و از همه در مقابل خطاهایم نسبت به آنها حلالیت می طلبم خصوصاً افرادی که از من خطا دیده و بزرگوار و صبور از خطای من گذشت کرده اند. 

3 ـ از همه ی دانش آموزانی که از طرف من حقّ آنها ضایع شده عذرخواهی می کنم و اعتراف می کنم آن هنگام که بر آنان ظلم روا داشته ام نادان و خودخواه بوده ام، ولی از آنها خواهانم که به دانایی خودشان مرا عفو کنند. 

دیگر عرضی نیست مگر آن که همه را دعوت کنم به سوی تنها راه نجات که راه انبیاء و اولیاء و ائمّه(ع) است و آن راه، جهاد در راه خدا و امر به معروف و نهی از منکر و تلاش در راه تقویت اسلام و نابودی کفر است به امید به ثمر نشستن خون شهدا و ظهور حضرت مهدی(عج)، همه را دعاگو هستم و سخن را با دعای خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار خاتمه می دهم. سعی کنید به یاد خدا باشید و مطیع او باشید، اگر عزّت و سعادت و خیر و نیکی می خواهید، فقط در اطاعت خدا و دوری از معصیت اوست و از توجّه به بعضی زن ها و دخترهای بی حیا و عفّت و حجاب خودداری کنید، الگوی خود را فاطمه ی زهرا(س) و زینب(س) قرار دهید و علم و دانش را به هر صورتی می توانید کسب کنید، ولی به شرط حفظ عفّت و حجاب، و باز سعی کنید در هدایت زنان الگو و کوشا باشید و از ذلالت و گمراهی آنها جلوگیری کنید و امّا مبادا در دلتان ذرّه ای کینه و حسد و کبر و ریا یا دورویی و بخل و خودخواهی باشد، باید همیشه دارای تواضع و خشوع و رأفت و مهربانی و دلسوزی نسبت به دیگران باشید، الحذر و الامان از کبر و خودخواهی و حسد و ریا و بخل و ... 


والسّلام


 -------------------------------------------------------


نامه هایی از طلبه شهید علی اصغر «محسن» فرحبخش 

سلام و صلوات بر حضرت امام زمان(عج) و نایب بر حقّش خمینی کبیر و درود فراوان بر همه ی شهدای گران قدر انقلاب اسلامی و رزمندگان ایثارگر جبهه های نبرد حق بر علیه باطل و با سلام گرم و درودهای بی پایان بر برادر عزیز و بزرگوارم که با حضور در صحنه های رزم اسلام با کفر، افتخار خانواده و اقوام شده است. سلام بر کسی و کسانی که در روز حشر سلاح بر دوش وارد بهشت می شوند و ملائکه به استقبال آنان می روند، مردم به مقام آنان غبطه می خورند. آری! مقام مقدّس جهاد و مجاهد از هر امری برتر است در صورت غلبه ی بر نفس و اجرای دستورات خداوند و انجام وظیفه. خوب ما از رسیدن نامه ی شما بسیار خشنود گشتیم و قلبمان روشن شد به خصوص مادرم که مرتّب منتظر نامه ی شما بودند و نگران از وضع شما، امّا از خودمان برایتان بگویم که الحمد لله همه در سلامت کامل به سر می برند و دعاگو و به یاد شمایند. مادرم می گوید که زود زود نامه بنویس و ما را از نگرانی و ناراحتی بیرون بیاور، به دیگران هم سفارش کن که نامه زود زود بنویسند که شادی قلب پدر و مادر و رضای خداوند است، همچنین اگر می توانی درس هم بخوان. در ضمن چندین بار پدرم نامه نوشته است و احوال شما را پرسیده که ما سلامتی شما را به ایشان اطّلاع دادیم. 

خوب نصیحت من به شما این است که هر چه می توانید فکر و اندیشه ی خود را قوی کنید، با مطاطعه و خواندن کتاب و رساله و قرآن و درس که امروز احتیاج مملکت به انسان متفکّر و بااندیشه و باایمان و متواضع است و سعی کن همرنگ محیط نشوی، بلکه سعی کنی هر بدی و پلیدی به هر صورت که در محیط وجود دارد با طریقت درست بشناس و با آن مبارزه کن، تسلیم وضع موجود شدن و همرنگ جماعت شدن درست نیست، سعی کن در تمام عمرت در فکر و عمل و ایمان همیشه نه مثل امام و مطهّری و بهشتی 100 یا 200 سال جلو باشی، بلکه حدّاقل یک قدم، یک سال و آن گاه موفّق هستی. نزدیک بین و حال بین نباش، دور بین باش، آینده نگر باش، دقّت کن چه باعث نجات و صلاح و فلاح تو هست، آیا راه بهتر و برتر چیست، کدام طریق برای خدمت بهتر است، کارگر ساده بودن، کارمند بودن، رئیس اداره بودن یا نه، مطهّری و بهشتی و خامنه ای و مهندس و دکتر و ... بودن کدام خدمت بیشتر می کنند و مملکت را به سوی پیشرفت می برند. پس در سه بعد باید انسان خود را بسازد و وقت ارزشمندتر از طلا را از دست ندهد: 1 ـ فکر و اندیشه را با مطالعه و تفکّر و دقّت در مسائل علوم پرورش داد. 2 ـ ایمان و تقوی، روح و نفس خود را قوی کردن، شجاع، نترس، باایمان بودن، غالب بر نفس، پیرو عقل ایمان بودن. 3 ـ عمل صالح با فکر قوی و روح باایمان و تقوی به فکر و عقیده ات و دستورات اسلام عمل کن، نماز، روزه، جهاد و برخورد با دوستان به طور صحیح و ... هر کار دیگر، آری یک لحظه فکر کن آیا اگر خدا توفیق زنده ماندنت دهد می خواهی 10 سال، 20 سال، 50 سال یا حتّی 80 سال دیگر چه کسی باشی، یک نفر مثل پدر خود، دایی خود یا افرادی که مسجدند یا اطراف که افراد مسن هستند یا نه مثل امام و مطهّری و بهشتی و حدّاقل یک آدم فهمیده، پس عمر خود را تلف نکن در هر شرایطی علم و تقوی و عمل و اینان توشه ی آینده و آخرت تواند. از خدا آرزوی زندگی و حیات کن که گذشته ی خود را جبران کنی و توشه ی آخرت را با علم و ایمان و عمل بیشتر کنی که در بهشت هم درجات و طبقات است. آیا دوست داری در صف کدام دسته از بهشتیان باشی، سطوح پایین یا نه درجات بالا و نزدیک به پیامبران. خلاصه سفر آخرت را مشکل نپندار و فکر نکن که باید رفت، نه ساده نیست، توشه می خواهد، جبران گذشته و تهیه ی آینده. باز تأکید به درس و فکر و اندیشه و درس و علم و تقوی و عمل و صبر و شجاعت، البته من خودم آدم خوبی نیستم، ولی آن چه دریافته ام و تجربه کرده ام به تو گفتم. پس اگر نامه نوشتی بگو چه کردی و آیا این سخنان در تو اثر گذارد که شروع به مطالعه و درس و جدی و خودسازی بیشتر کنی؟ دیگر عرضی نیست از این که سرت را به درد آوردم، معذرت می خواهم و تو را به خدای بزرگ می سپارم. 

قال الصّادق(ع): «مَن تَعَلَّمَ وَ عَمِلَ وَ عَلَّمَ للهِ دُعِیَ فِی مَلَکُوتِ السَّمَاوَاتِ عَظِیماً». 

«هر کس برای خدا یاد بگیرد علمی را و عمل کند به آن و به دیگری یاد بدهد، در ملکوت آسمان ها به عظمت و بزرگی از او یاد می شود». 


والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته 

4 / 1 / 1363 محسن فرحبخش 



 سلام خدمت مادر بزرگوار و محترمم امیدوارم که حالتان خوب باشد و در سلامتی و شادابی و خوشی به سر ببرید. اگر از حال بنده بخواهید الحمد لله بنده حالم خوب است و تنها از دوری شما در عذاب و رنج هستم و به یاد مهر و محبّت های شما که همه ی وجودم را پر کرده است و حیات و زندگی خودم را اوّل از خدا و بعد از شما مدیون هستم، چون اگر شما نبودید کی من می بودم و می توانستم اکنون نفس بکشم و برای اسلام خدمت کنم، امّا باید قبل از هر چیز شرح ماجرای خود را بدهم، وقتی که رفتیم مشهد به ما خبر دادند که یکی دو نفر از برادران شهید شده اند از جمله شهید زنده دل که امسال به دانشگاه آمده بود. بعد از آن هم شروع شد به تبلیغ که باید همه به جبهه بروند، هر کس که می تواند مسئول است و اگر امروز در به جبهه رفتن سستی کنید فردای قیامت مسئول خواهید بود و اگر امروز درس بخوانید و جبهه خالی بماند فردا که اسلام شکست خورد و طاغوت حاکم شد می خواهید به طاغوت خدمت کنید، پس باید اوّل اسلام را نجات بدهیم و بعد درس بخوانیم، ما هم که خوب مثل همه ی برادران دیگر دیدیم واقعاً راست می گویند و مسئولیم که به جبهه برویم، بنا را گذاشتیم به جبهه برویم و همه ی همکلاسی ها، چه آنها که زن و بچّه داشتند و چه آنها که مجرّد بودند ثبت نام کردند و روز 12 / 2 / 65 در خدمت بسیج بودیم، اوّل خدحافظی از امام رضا(ع) کردیم و دعا به امام و آقای منتظری و حفظ جمهوری اسلامی و قرآن، شفای مرضاء اسلام و دعا به وجود شما و همه ی اقوام و خویشان و دوستان و آن گاه به تهران و بهشت زهرا رفتیم سر قبر شهید بهشتی، رجایی، باهنر و ... و بعد هم با قطار عازم مراغه شدیم و سپس به کردستان رفتیم که هنوز هوا سرد است و باید آورکت بپوشیم و باران می آید. البته وسط راه قطار ما در رسیدن مشهد در سمنان ماند، چون خطّ راه آهن خراب شده بود به خاطر سیل، بالاخره هر چه بود گذشت و الان هم در نزدیک مهاباد در تیپ ویژه ی شهدای مشهد هستیم تا ان شاء الله ببینیم خدا چه می خواهد. امّا یک تعریف از فرمانده ی تیپ یعنی محمود کاوه کنم، روزی ضدّ انقلاب یک جایی کمین می کنند که او را با اسلحه از دور ترور کنند او با موتور می آمده، اینها را وقتی دستگیر کرده اند خودشان گفته اند که ما آن قدر ترسیدیم که دیدیم محمود کاوه از جلوی ما گذشت ما نتوانستیم از ترس او را بکشیم و این قدرت و هیبت خدایی است که حتّی از دور می ترسند یک رزمنده را ترور کنند. بالاخره ما را حلال کنید و از همه در نامه خبر بدهید و ما را از بی خبری بیرون آورید. سلام همه ی اقوام و خویشان را برسانید. خداحافظ 


 

سلام خدمت مادر محترم و بزرگوارم، امیدوارم که حالتان خوب باشد و رفع کسالت شده باشد، اگر از حال من بخواهید الحمد لله خوبم و در کنار مرقد مطهّر حضرت رضا(ع) هر روز به یاد شما و دعاگویتان هستم و از طرف شما و پدر و برادر هم یک بار به طور مستقل زیارت کرده ام که ان شاء الله برای دیگر عزیزان هم زیارت خواهم کرد. و امّا وضع من هم در این جا الحمد لله بد نیست و رو به بهبود است، هم از نظر درس و مسکن و غذا و همه چیز در آسایش و راحتی به سر می برم و اگر دوری از شما نبود و مشتاق به دیدارتان نبودم باید بگویم این جا از شیراز هم به من بیشتر خوش می گذرد، زیرا از وجود مقدّس اما رضا(ع) بهره می برم و در ضمن مشغول کسب علم و دانش و افزودن بر درک و فهم خود هستم تا از جهل و نادانی بیرون آیم، ولی مطمئنّاً بهترین علم و فهم همان ایمان به خدا هست و این که غیر از خدا هیچ کس هیچ نیست و هیچ کاری نمی تواند بکند و همه ی کارها به دست اوست و خود را به خدا سپردن است که علم حقیقی یعنی فهمیدن همین مطلب که همه چیز در دست خداست و مابقی هیچ کاره اند، که خدا همه کاره است، خدا همه جا حضور دارد و ما را می بیند و ما از دیدن او ناتوانیم، و باز علم حقیقی یعنی این که انسان فقط به یاد خدا باشد و برای او کار کند و غیر او را فراموش کند، زیرا او زنده ی حقیقی است و مابقی مرده اند و مابقی ضعیفند و خدا قوی و تواناست و اوست که داناست و مابقی همه نادانند که فکر می کنم شما اینها را که من می گویم خیلی خوب تر از من فهمیده اید، زیرا اگر اعتقاد به خدا و ایمان قوی به او در وجود شما نبود حاضر نبودید همه ی نزدیکان خود را به طرف جبهه ی شرف و عزّت بفرستید، پس معلوم است شما فقط به خدا متّکی هستید نه به فرزند، نه به برادر، نه مادر، نه شوهر و نه هیچ کس دیگر و می دانید خداست که روزی می دهد، می میراند و زنده می کند، درد و زخم و بیماری می دهد و هم اوست که شفا می دهد، آری اگر انسان مثل شما بفهمد که همه چیز از خداست، درد و دوا و مرگ و زندگی، ضعف و قدرت، آن گاه حاضر است همه چیز خود را به خدا بدهد، زیرا می داند که اگر اطاعت خدا کرد خدا هم مطیع بنده ی پاک و خوب می شود، زیرا در حدیث قدسی آمده هر کس از من اطاعت کند من هم مطیع و فرمانبردار او می شوم. آری! خدا مطیع انسان هایی چون پیامبر است و امروز خدا هم ما را یاری می کند، زیرا ما او را یاری می کنیم، این آرامشی که بر دل شما حکم فرماست با وجود دوری از همه ی عزیزانتان به خاطر یاری و اطاعت از خداست وگرنه چرا بعضی مادرها به خاطر این که بچّه هایشان مثلاً رفته اند به یک مسافرت تفریحی آن قدر اضطراب دارند که خواب به چشمشان نمی آید، پس معلوم است این لطف خداست که مادر رزمندگان و شهدا و مجروحین آن همه علاقه به فرزندانشان و پاره های تنشان این همه آرامش دارند، واقعاً باید سپاسگذار این الطاف الهی بود. خوب من از اوّل نامه شروع کردم به این صحبت ها که البته لازم بود، امّا سلام من را به همه برسانید و سفارش کنید به نماز که نماز ستون خیمه ی دین است، نماز معراج مؤمن است، نماز نور چشم مسلمان است، نماز دل را صاف می کند، روزی را زیاد و صبر را افزایش می دهد، سلام خدمت ... هم می رسانم و برای او آرزوی خیر و برکت و موفّقیت دارم و از او می خواهم که علاوه بر درس خواندن سعی کند که ان شاء الله هر روز دل خود را پاک کند از صفات زشتی چون حسد و کینه و بخل و خودنمایی و ترس و دوستی دنیا و خود را به صفاتی چون شجاعت و اخلاص (یعنی کار فقط برای خدا باشد نه برای خودنمایی) و بخشش و محبّت و مهر و صفا و دوستی خدا زیبا کند که ان شاء الله به خدا نزدیک شود. دیگر موقع خداحافظی است از همه ی شما خصوصاً مادر عزیز حلالبود می طلبم و التماس دعا دارم. سلام همه را خیلی خیلی برسانید و سفارش به نماز کنیم. والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته 


 

پدر و مادر عزیزم و گرامیم، امیدوارم که حالتان خوب باشد و در سلامتی و شادابی زندگانی را در پرتو توجّهات امام زمان بگذرانید، از دور خدمت برادرم سلام می رسانم و برایشان آرزوی شفای کامل می کنم. من الحمد لله حالم خوب است و فقط به خاطر دوری از شما ناراحتی دارم که ان شاء الله برطرف می گردد و شما را زیارت خوام کرد. ما الان در شهر فاو هستیم در کنار رزمندگانی که این شهر را فتح کردند و اکنون از این شهر محافظت می کنند و داغ بزرگی به دل صدّام ملعون و اربابانش گذاشته اند. به هر حال ما را حلال کنید و برایمان دعا کنید که خداوند ان شاء الله به همه ی رزمندگان قوّت قلب و نیرو و توان بدهد تا هر چه زودتر شرّ این ملعون صدّام را از روی زمین برطرف کنند. شکر خدا این صدّام ملعون هر چه توپ، خمپاره، هواپیما و بمب می فرستد آن نتیجه ای که باید عایدش بشود نمی شود و خیلی خیلی کم به ما ضرر می زند و این از الطاف خداست. در ضمن به ما هم می فهماند که مرگ دست خداست نه دست توپ و خمپاره، چه بسا شده که کسانی 5 سال در جبهه بوده اند امّا یک ترکش هم نخورده اند، ولی افرادی بار اوّل آمدند جبهه و شهید شدند. سلام خدمت همه ی دوستان و آشنایان و اقوام برستانید و به ... هم سفارش کنید که اگر من بخواهم از همه ی رزمندگان سالم، مجروح، اسیر و شهید به شما سفارشی بکنم یک سفارش بیشتر ندارم و آن هم این است که نماز را سبک نشمارید، نماز را بخوانید و شرایط یک نمازگزار را هم رعایت کنید، نماز بخوانید و شرط نماز که جهاد است آن را هم انجام بدهید، نماز بخوانید و شرط نماز که خمس و زکوة است انجام دهید و امر به معروف و نهی از منکر که شرط نماز است انجام بدهید، خلاصه سرتان را درد نمی آورم امّا نماز را با همه ی شرایط به جا آورید. خدمت مادر عزیز و مهربانم که خیلی هم از کارهای من ناراحت و دل گران است باز سلام عرض می کنم، امّا سلامی که از سوی خدا باشد و سلامی که از سوی پیامبر باشد و از او می خواهم که خودش را آماده ی همه نوع شرایط سختی زندگی کند، گر چه حالا هم آسان زندگی نمی کند، یعنی شرایطی که زینب در آن شرایط زندگی کرد که آن وقت به شما بگویند سلام بر شما و رحمت بر شما که صبر کردید و چه عاقبت و سرانجام نیکویی در پیش دارید و ما را هم حلال کنید. از شما و هم پدر و هم برادران و هم خواهر التماس دعا خداحافظ. من ان شاء الله سعی می کنم از 9 تا 10 به بعد بیایم شیراز اگر اجازه بدهند، ولی مأموریتم 17 / 1 / 65 تمام است شاید هم این موقع بیایم.


 

دست خط شهید

 

دست خط شهید

۱۸ مهر ۱۳۹۴ ۱۴:۵۱