شهید والامقام و مجاهد فی سبیل الله
جناب حجّت الاسلام و المسلمین جلیل رهنورد
تاریخ تولد | محل تولد | تاریخ شهادت | محل شهادت |
۱۳۴۱ | فسا | ۲۲ / ۱۱ / ۶۴ | فاو |
زندگینامه ی شهید بزرگوار
حجّةالاسلام و المسلمین حاج شیخ جلیل رهنورد
شهید جلیل رهنورد در سال 1341 در خانواده ای مذهبی و کشاورز در روستای دستجه ی فسا دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی خود را در سال 1347 با ورود به دبستان محمّدی در همان روستا آغاز کرد. از سال اوّل ابتدایی غیر از این که در امتحانات موفّق می شد به مسائل مذهبی هم خیلی علاقه داشت. از سنّ پنج سالگی شروع به مسجد رفتن کرد و به محض این که موقع اذان فرا می رسید بر بام مسجد می رفت و اذان می گفت. این مسأله مقدّمه ای بود که روح حسّاس و قلب بیدار او را در همان اوان کودکی به سوی حقیقت و اسلام سوق می داد. بسیار خوش اخلاق و مهربان بود. پس از موفّقیت در دوره ی ابتدایی، تحصیلات راهنمایی خود را در مدرسه ی راهنمایی نوبنیاد شهرستان فسا آغاز کرد و با رنج و زحمت فراوان درسرما و گرما و با پای پیاده هر روز از دستجه به فسا می آمد تا در کلاس درس حاضر شود و علاقه ی شدیدی به درس و مدرسه داشت به طوری که در سال سوم راهنمایی در شهرستان فسا از نظر درسی رتبه ی اوّل را در تمام مدارس به دست آورد. پس از آن وارد دبیرستان ذوالقدر شد و از همان سال اوّل دبیرستان وارد مسائل سیاسی و مذهبی گردید و تصمیم گرفت از سنّ 16 سالگی وارد حوزه ی عملیه ی قم شود. پس از این که در آزمون حوزه موفّق شد با اعتراض شدید خانواده رو به رو شد و مانع رفتن او به قم شدند (علّت مخالفت خانواده هم این بود که می گفتند شاه ملعون می خواهد شهر قم را بمباران کند). به نماز اوّل وقت خیلی اهمّیت می داد و تا آن جایی که برایش امکان داشت نماز شب را ترک نمی کرد. در سال 59 ـ 58 دیپلم ریاضی ـ فیزیک اخذ کرد که در طیّ این دوران دبیرستان در جریان مبارزات و راهپیمایی ها و برنامه های انقلاب و بعد از انقلاب مرتّب شرکت می کرد. در سال های قبل از انقلاب مخفیانه نوارهای سخنرانی حضرت امام(ره) و عکس های آن را توزیع می کرد و در به ثمر رسیدن انقلاب سهم بسزایی داشت؛ مخصوصاً زمانی که طلبه های تبریز را به شهادت رسانده بودند خیلی ناراحت بود و فعّالیت خود را بیشتر و قاطعانه تر انجام می داد.
به طور کلّی لحظه به لحظه زندگی این شهید عزیز بر رشادت ها و فداکاری های او گواهی می دهد و از هیچ تلاشی در ارائه ی خدمات انقلاب دریغ نورزید. بعد از مدّتی کارمند اداره ی فرکانس شیراز شد و پس از دو سال کار، استعفا داد و وارد حوزه ی علمیه در شیراز گردید. از طرف حوزه و بسیج مرتّباً در جبهه شرکت می کرد و در حوزه زیر نظر استاد معظّم حضرت آیت الله آقای حاج سیّد علی محمّد دستغیب شروع به خواندن درس حوزه کرد. در عملیات های خرّمشهر ـ رمضان ـ سومار شرکت داشت و او که عاشق معبودش بود، زندگی جاودانه را در وصال به آن ذات حقیقی جستجو می کرد. برای آخرین بار در بهمن ماه سال 1364 در عملیات فاو ـ بصره شرکت کرد و به درجه ی رفیع شهادت نائل آمد.
«روحش شاد و راهش پررهرو باد»
---------------------------------------------------------------
خاطره ای از زبان پسرخاله ی شهید جلیل رهنورد در شیراز
پسر خاله ی شهید عزیز نقل کردند که زمانی که برای رؤیت جسد شهدا به بنیاد شهید شیراز رفته بودم، پس از این که جسد شهید جلیل را زیارت کردم، یکی از برادرانی که در آن جا مسئول بستن سر تابوت های شهدا بود به من گفت که برو فلان جا و چند عدد میخ بیاور تا صندوق ها را ببندیم. در آن مکان من بودم و جسد 47 شهید و کسی در آن جا نبود. بعد از برگشتن به طرف جسدها متوجّه شدم که صدای خنده و هلهله ای به گوشم رسید؛ وقتی که به نزدیک جسدها رسیدم متوجّه شدم که جسد شهید جلیل است که در حال خندیدن است و چهره ای شاداب و خندان دارد.
-----------------------------------------------
وصیت نامه ی روحانی شهید
حجّةالاسلام شیخ جلیل رهنورد
خدایا تو را شکر و سپاس بیکران که انسان را خلق فرمودی تا تو را بشناسد و طوق بندگی تو را گردن نهد و این خود بالاترین عزّت برای اوست تا خلیفه ی خود در زمین باشد تا با جهد و کوشش در جهت رشد خود بتواند به لقاء تو نائل گردد.
تو را شکر که بهترین مخلوقات را (انبیاء) ارسال و بهترین برنامه های تکامل (کتب) را انزال فرمودی تا آیات تو را بر مردم تلاوت نمایند و آنها را تزکیه کنند و کتاب و حکمت بیاموزند تا انسان ها در سایه ی رهبری این مربّیان راستین رهروان راه سعادت بتوانند به حیاة طیّبه برسند. تو را سپاس که با ختم نبوّت، انسان ها را از این نعمت بزرگ محروم نفرمودی و امامت را استمرار راه انبیاء قرار دادی.
تو را سپاس که در زمان غیبت خورشید فروزان امامت، علمای عامل و فقهای عادل به عنوان نایبان حجّت تو، امر هدایت انسان ها را بر دوش گرفته، تو را سپاس، تو را سپاس، تو را سپاس ...
«لا احصی ثناء علیک أنت کما أثنیت» موجبات مدح و ثنای تو برایم قابل شمارش نیست، تو همان گونه هستی که خود به ثنای خویش پرداخته ای.
خدایا نه تو را شناختم و نه تو را بندگی کردم، عمر که تنها سرمایه ام بود سوزاندم، بسیار بر خودم ظلم کردم، ورشکسته و بیچاره، مضطر و از قافله عقب افتاده، اسیر هوی و هوس دنیا و شیطان و نفس امّاره، غفلت سراسر وجودم را فرا گرفته، خطاها لباس ذلّت بر تنم پوشانده، دوری از تو لباس مسکنت بر دوشم انداخته، هوی و هوس پرستی مرا دلمرده ساخته، وقتی به خود رجوع می کنم بین خود و شهادت فاصله ای دورتر از آسمان و زمین می بینم ولی این که «إنّک علی کل شیء قدیر» مرا امیدوار می سازد، معتقدم که با همه ی بدحالیم یک نظر رحمت و کرم تو مرا بس است. خدایا
«احبّ الصّالحین و لست بینهم أنظر إلیّ نظرة رحیمة».
«تمایم صالحان را دوست می دارم و خود از آنها نیستم، خداوندا با نظر رحمت خویش به من بنگر».
خدایا مرا ببخش و رستگارم کن.
مادر عزیز، پدر رنج کشیده ام، من خجالت می کشم بگویم برای شما چگونه فرزندی بودم، مرا برای خدا عفو نمایید، اگر خدا به لطف و کرمش شهادت را نصیبم فرمود به اذن خدا، شما و همسرم را شفاعت خواهم کرد. همسر محترمه ام در مقابل تقدیر الهی چه می شود کرد. «أینما تکونوا یدرککم الموت و لو کنتم فی بروج مشیّدة». «هر جا باشید مرگ شما را در می یابد؛ هر چند در برج های سر برافراشته و محکم باشید».
امیدوارم تقصیرات مرا در ادای حقوقتان عفو نمایید، برایم طلب استغفار کنید، برای خدا صبر کنید، به حرف های افراد ناآگاه اعتنا نکنید، برادران و خواهران، اقوام و خویشان، دوستان، مرا ببخشید، خداوند شما را ببخشد و اجر عنایت فرماید. خدایا چه بنویسم، شرمنده ام، شرمنده ی تو، پدر و مادرم، پدر روحانی و استاد بزرگوارم، همه و برادران و خواهران و دوستان آشنایان.
«یا سریع الرّضا» خدایا مرا بپذیر، از من راضی شو، ذوی الحقوق را راضی گردان ... مرا در قطعه ی شهدای فسا پایین قبر دیگر شهدا دفن کنید، مقداری در حدود دو سه ماه نماز، روزی شش رکعت، دو رکعت ظهر، دو رکعت عصر و دو رکعت عشا برایم قضا کنید، چون می بایست اعاده می کردم. برایم قرآن بخوانید، قدردان نعمت اسلام و انقلاب اسلامی، امام، روحانیت مبارز و رزمندگان باشید، باحضور یکپارچه ی خود در تمامی صحنه ها، توطئه های دشمنان داخلی و خارجی را خنثی نمایید، امام امّت و رهبری آینده ی انقلاب را حامی باشید و دستاوردهای انقلاب را پاسدار باشید، راه شهدا را ادامه دهید که این انسان های پاکباخته حقّ عظیمی بر همه ی ماها دارند.
و السّلام علی من اتّبع الهدی
یکشنبه 13 / 11 / 64
جلیل رهنورد
-----------------------------------------------------------
نامه هایی از شهید جلیل رهنورد
نامه ای به برادرانش از جبهه ی کوشک خرّمشهر
خدمت برادران عزیز
سلام علیکم
امیدوارم که سالم و سلامت باشید و به خدماتتان مشغول و امّا هر چند که مزاحمت های ما زیره به کرمان بردن باشد ولی منافاتی با این ندارد که مقداری درد دل کنیم که امروز در زمان بسیار حسّاسی قرار داریم، زمانی که دشمنان از هر سو برای نابودی کیان اسلام بسیج شده اند و وقیحانه تجاوز آشکار خود را شروع کرده و رازهای پشت پرده ی دیروز را آشکار و فاش می کنند، زمانی که اسلام عزیز مظلوم واقع شده است، در جایی که فریاد منادیان اسلام در سراسر جهان طنین انداز است که: «هل من ناصر ینصرنی، هل من معین یعیننی؟ ...»
آری! امروز اسلام از ما انتظار یاری و مساعدت دارد، ما در بوته ی امتحان و آزمایش خدای تعالی واقع شده ایم و باید با عملمان مقدّمه ی ظهور مهدی منتظر امام زمان(عج) را فراهم کنیم و خود را آماده سازیم برای انقلاب جهانی و عدالت گستر آن حضرت و دائم در همه ی نمازهایمان برای سلامتی و موفّقیت امام و حفظ حکومت جمهوری اسلامی که به حق این دو از والاترین نعمت های خداوند در این زمان است و برای پیروزی رزمندگان اسلام در تمامی جبهه های حق علیه باطل، چه در ایران و چه در لبنان و افغانستان و ... دعا کنیم؛ به ویژه برای سلامتی وجود امام.
همین دیشب در سنگر بودیم که یکی از برادران تعریف می کرد که یکی از علمای قم خواب دیده بود که امام بر بال فرشتگان سوارند و به سوی آسمان بالا می روند؛ بعد از چند روز خواب می بینند که مردم عبای امام را گرفته از آسمان پایین می آورند و این جز دعای امّت نیست. همچنین برادر دیگری می گفت که البته او نقل قول از فردی دیگر و او از قول فرد موثّقی که خود از طریق تلفن از آقای ربّانی املشی شنیده بود که آقای ربّانی املشی خدمت امام می رسند و سؤال می کنند بعد از شما کیست؟ امام می فرمایند: امام زمان(عج). این مژده ای است که إن شاء الله خودمان را بیش از پیش برای ظهور آن حضرت آماده کنیم، إن شاء الله.
و امّا بعد، ما اکنون در جبهه ی کوشک خرّمشهر پدافند هستیم و إن شاء الله همین زودی ها صدای رعدآسای تکبیر رزمندگان اسلام را بر پشت بام مساجد یکی از شهرهای عراق خواهیم شنید و بعد از آن إن شاء الله در کربلا و از آن جا به سوی قدس و برگزاری نماز وحدت به امامت امام، زیرا راه قدس از کربلا می گذرد و راه کربلا از خرّمشهر و إن شاء الله بعد از پیروزی برمی گردیم (به یک صورتی) و از نظر اداره نمی دانم چه بگویم چون فکر می کنم مرخّصی ام تمام شده و غیبت شروع می شود که خلاف تعهّد است، ولی این هم وظیفه است و لازم. دیگر عرضی ندارم، سعادت و موفّقیت امروزتان را از خدای متعال مسئلت دارم، ما را فراموش نکنید، التماس دعا.
24 / 3 / 61
جلیل رهنورد