شهید والامقام و مجاهد فی سبیل الله
محمدمحسن روزیطلب
تاریخ تولد | محل تولد | تاریخ شهادت | محل شهادت |
۱۳۴۷ | شیراز | ۲۲/ ۱۲ / ۶۲ | |
بسم ربّ الشّهداء و الصّدّیقین
شهید نظر می کند به «وجه الله» و این نظر به «وجه الله» راحت است برای هر نبی و هر شهید چون حجاب هایی که بین ما و حق تعالی است، تمام این حجاب ها منتهی می شود به حجاب خود انسان، انسان خودش حجاب بزرگی است ... و شهید با خون خویش توفیق برداشتن این «خودیت» را که حجابی است و مانعی است بین او و خدای تبارک و تعالی پیدا می کند.
میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
ما خود آن حجاب هستیم بین خودمان و وجه الله و اگر چنان چه کسی فی سبیل الله و در راه خدا این حجاب را داد، این حجاب را شکست، و آن چه داشت که عبارت از حجاب خودش بود تقدیم کرد، این مبدأ همه ی حجاب ها را شکسته است.
«خودبینی» و شخصیت خویش را شکسته و تقدیم کرده است، چون برای خدا جهاد کرده است و برای خدا دفاع کرده است و خود را داده است؛ این حجاب شکسته می شود.
و شهید هم بر حسب روایتی که وارد شده است نظیر انبیاء، وقتی که شهید شده اند چون همه چیز را در راه خدا داده است، به او، و آن هم یَنظُروا وَجهُ الله (نظر می کند به وجه الله).
زندگینامه ی شهید
محمّد محسن روزیطلب
بسمه تعالی
یا محسن بحقّ الحسن
زبان و نوشته های ما قاصر از آن است که بتواند زندگینامه ی این شهید را به رشته ی تحریر درآورد، امّا نکته هایی کوچک را که از زندگیش مشاهده نمودیم بازگو می نماییم.
شهید محمّد محسن روزیطلب در فروردین سال 1347 هـ.ش. چشم به دنیا گشود. او آخرین فرزند خانواده بود. از پنج سالگی به دبستان رفت. بعد از گذراندن دوره ی ابتدایی در مدرسه ی ابوسعید، به مدرسه ی گلشن که یکی از مدارس مذهبی آن زمان بود راه یافت. تا سوم راهنمایی درس خواند و چون عاشق و دلباخته ی اسلام و روحانیت بود در جلسه ی درس طلبگی حجّةالاسلام و المسلمین سیّد علی محمّد دستغیب حاضر شد و شروع به خواندن درس طلبگی کرد. بیشتر اوقاتش را در مسجد و گروه مقاومت می گذراند و همیشه در نمازهای جماعت و کلاس و جلسات درسی حضور پیدا می کرد.
بیشتر با برادر شهیدش محمدحسن روزیطلب و شهیدان دیگری چون جواد کامیاب، حسین دقّت و ابراهیم افسریان مأنوس بود و از آنها درس شهادت می گرفت تا این که برادرش محمّدحسن در عملیات فتح المبین در فروردین 1360 به درجه ی رفیع شهادت رسید. در وجود محسن، انقلابی دگر صورت گرفت و آن چنان در عشق کربلای حسین می سوخت که درس طلبگی را کنار گذاشت و به امام لبّیک گفت و در شهریور 60 عازم جبهه گردید و در جبهه راه چندین ساله ی زهّاد را در چند ماه طی کرد. به ندرت به مرخّصی می آمد و هنگامی که هم در مرخّصی بود، شهر و دنیا برایش کوچک بود، از این دنیای فریبنده گریزان بود. در عملیات والفجر 1 و 2 شرکت داشت و در عملیات والفجر 2 مجروح گردید و به هیچ کس بدن مجروحش را نشان نمی داد و می گفت سالم هستم. بعد از آن هنوز پایش خوب نشده بود که باز به جبهه رفت و در عملیات والفجر 4 شرکت جست و در جبهه حضور داشت تا عملیات افتخارآفرین خیبر شروع گردید و فعّالانه در فتح خیبر حضور پیدا کرد.
او با سنّ کمی که داشت گرمای تابستان خوزستان و سرمای کردستان را به جان خرید تا به لقای پروردگارش برسد و بالاخره در شب دوشنبه 22 / 12 / 62 در حالی که مزدوران بعثی را تار و مار نموده بود به درجه ی رفیع شهادت رسید و همچون حسین(ع) دو روز در معرکه ی جنگ جسدش بر زمین افتاده بود.
او رفت؛
او زنده شد؛
او حیات جاودانه ی آخرت را بر زندگی دنیا ترجیح داد؛
و در سفره ی خداوند در کنار امام حسین(ع) و شهیدان متنعّم گردید؛
به ما درس زندگی داد تا ما چگونه شاگردانی باشیم.
سعی کنیم راهش را ادامه دهیم و همچون او عاشق واقعی کربلای حسین(ع) گردیم و امام عزیزمان را تنها نگذاریم.
سروده ای از پدر شهید:
گل دادم غنچه دادم در اوّل بهار دادم
در راه الله الحمد لله
یا حجّة الله بقیة الله
بقیة الله یا حجّة الله
حسن دادم محسن دادم در اوّل بهار دادم
در راه الله الحمد لله
یا حجّة الله بقیة الله
ای گل پرپر شده ام حسن جان حسن جان
ای غنچه ی نشکفته ام محسن جان محسن جان
در راه الله الحمد لله
یا حجّة الله بقیة الله
برخیز حسن، محسن آمده برای سرسال آمده از شطّ فرات آمده
در راه الله الحمد لله
یا حجّة الله بقیة الله
حسین پذیرایی می کند، حسن مهموان نوازی می کند
در راه الله الحمد لله
یا حجّة الله بقیة الله
یا رب بحقّ زهرای اطهر عمر امام را کن چند برابر
یا رب بحقّ زهرای اطهر رزمندگان را پیروز گردان
صدّامیان را نابود گردان
مجروحین جنگ را سالم گردان
نامه هایی از شهید
محمّد محسن روزیطلب
بسم الله الرّحمن الرّحیم
با درود و سلام فراوان بر امام زمان و نائب برحقّش و بر خانواده ی شهیدپرورم. امیدوارم که حال شما خوب باشد. ای پدر و مادر امیدوارم که حالتان خوب باشد و با سلامتی تمام در سنگرهای خود، این انقلاب را یاری کنید و هیچ ملالی نداشته باشید. این بنده ی حقیر هم در این جا حالم بسیار خوب است و در حال مبارزه با دشمنان اسلام هستم و به امید این که بتوانم راه آن شهدا و شهید خانواده ی خودمان و ملّت خودمان و اسلاممان را ادامه دهم و سلاحش را به دوش گرفته و دشمن اسلام را نابود کنیم ...
بسم الله الرّحمن الرّحیم
«اِنَّ اللهَ اشتَری مِنَ المُؤمِنینَ أنفُسَهُم وَ أموالَهُم بِأنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ ...» (توبه، 111)
حضور محترم پدر و مادر و برادران و خواهرانم سلام عرض می نمایم. امیدوارم که حالتان خوب باشد و شماها در سنگرهای پشت سر به ملّت خدمت نمایید.
ای مادر و پدر عزیزم، مهربانم، دلسوزم، از فرسنگ ها راه دور، از سرزمین های خونبار شهدای ایران، دست شما را می بوسم و امیدوارم که خدا صبر جزیلی به شما عنایت فرماید ...
با درود و سلام بیکران بر پیامبران از آدم تا خاتم النّبیین، و از محمّد(ص) تا ثار الله، و از حسین(ع) تا امام زمان(عج) و نائب برحقّش امام خمینی، و با درود فراوان به شهدای این انقلاب و جنگ تحمیلی، سخنم را آغاز می کنم ...
... فقط ناراحتی من این است که تا به حال نتوانسته ام درست انتقام خون شهیدان را از بعثیان کافر بگیرم و نتوانستم تا به حال راه کربلا را برایتان باز کنم تا به پابوس مرقد بزرگوار امام حسین(ع) بروید و برویم و بگویم ای امام حسین اگر تو علی اکبر داده ای ما هم علی اکبر داماد داده ایم ...
(همیشه این جمله در نامه هایش دیده می شد:)
امام را دعا کنید. «یا ثار الله»
دعا کن ای مادر که برنگردم من ننگ بود مرگ بسترم ای مادر