هدر اصلی سایت

اخبار

شهید سیدجعفر ذاکری

شهید سیدجعفر ذاکری
چه خوب است این وصیت نامه و وصیت نامه های دیگر شهدای انقلاب اسلامی به زبان های مختلف ترجمه شود تا دنیا با فرهنگ اسلامی ما، فرهنگ جهاد و شهادت و ایثار ما آشنا شود، چون این وصیت نامه ها باید در تاریخ ثبت شود، به گوش ملّت های و دولت های دنیا برسد، بدانند که با چه ملّتی طرف هستند، با چه انقلابی می خواهند مبارزه کنند و همچنین به گوش نسل های آینده برسد تا دست آوردهای انقلاب را پاسدار باشند و مواظبت کنند.

شهید والامقام و مجاهد فی سبیل الله

جناب حجت الاسلام و المسلمین سیدجعفر ذاکری

 

شهید سیدجعفر ذاکری

 

بسم الله الرّحمن الرّحیم

قال الله تبارک و تعالی:

«انّ الله اشتری من المؤمنین أنفسهم و أموالهم بأنّ لهم الجنّة یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون و یقتلون وعداً علیه حقّاً فی التّوریة و الإنجیل و القرآن و من أوفی بعهده من الله فاستبشروا ببیعکم الّذی بایعتم به و ذلک هو الفوز العظیم».

و قال علی(ع):

«إنّ الجهاد باب من أبواب الجنّة فتحه الله لخاصّة أولیائه».

با سلام به سیّد و سالار شهیدان حضرت ابا عبدالله الحسین و امام شهیدان حضرت امام خمینی (قدّس سره) و تمام شهدای راه حق و فضیلت، خلاصه ای از زندگی حجّةالاسلام شهید سیّد جعفر ذاکری را به استحضار می رساند. امید است خداوند تبارک و تعالی شهدای انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی را با شهدای صدر اسلام و شهیدان کربلا محشور فرماید و ما را پاسداران خون های مقدّس و ادامه دهندگان راه آنان قرار دهد.

شهید حجّةالاسلام سیّد جعفر ذاکری در سال 1336 در شیراز به دنیا آمد. اعضای خانواده و عموم بستگان او از افراد متعهّد و باایمان و باتقوا بودند. تحصیلات ابتدایی را در دبستان بصیری و متوسّطه را در دبیرستان حاج قوام گذراند.

از مهم ترین وقایع دوران تحصیل او مبارزه با فرقه ی ضالّه ی بهایی در دبیرستان و کمک به افراد محروم را می توان نام برد.

آن شهید از آغاز تکلیف در انجام واجبات و ترک محرّمات کوشا و با روحانیت و مسجد مأنوس بود.

او با بینش صحیح و دقیق خود، شاه و حکومت طاغوت را عامل و مسئول همه ی مظالم و فجایع جامعه می دانست. به همین جهت قبل از پیروزی انقلاب اسلامی قدم در راه مبارزه گذاشت و پیوسته آرزوی شهادت داشت. پس از پایان تحصیلات دبیرستانی، در مسجد عظیمی به تدریس قرآن و ترویج فرهنگ و معارف اسلامی پرداخت و مرکز فرهنگی آن مسجد را تأسیس کرد. او در این راه با مشکلات زیاد مواجه بود و با صبر و پایداری بر آنها فائق آمد.

نتیجه ی ایمان و تقوای او در دوران جوانی رسیدن به حالت عرفانی و معنویت خاصّی بود که می توان گفت «یک شب ره صد ساله را طی کرد». او نسبت به مادّیات و مال و ثروت و مقام اعتنایی نداشت. (به عنوان نمونه در فروردین ماه 1357 یکی از بستگان در بازگشت از سفر مکّه، هدیه ی نسبتاً جالبی به ایشان تقدیم نمود. او هدیه را به یکی از دوستان خود بخشید. هنگامی که سؤال شد آن هدیه را چه کردی؟ جواب داد: چون آن را خیلی دوست داشتم به مصداق آیه ی شریفه ی لن تنالوا البرّ حتّی تنفقوا ممّا تحبّون در راه خدا انفاق کردم). در سال 1356 با کسب اجازه از یکی از علما به منظور فراگیری فنون نظامی برای مبارزه با دشمنان اسلام برای گذراندن دوره ی سربازی به مرکز آموزش کرمان اعزام شد و پس از طیّ دوره ی آموزش مقدّماتی به واحد هوابرد شیراز منتقل گردید.

در سال 1357 به دنبال اعلام حکومت نظامی در شیراز و چند شهر دیگر، همراه با واحدهای نظامی به خیابان کشانده شد. آن شهید با خشم و نفرت نسبت به فرماندهان و سایر هواداران طاغوت به خیابان آمد و به نزدیکان خود می گفت منتظرم به مجرّد صدور دستور حلمه به مردم، فرماندهان را هدف قرار دهم و آنان را به هلاکت رسانم.

بعد از صدور حکم حضرت امام خمینی مبنی بر وجوب فرار سربازان از پادگان های نظامی طاغوت، آن شهید اوّلین سربازی بود که فرمان امام را لبّیک گفت و پادگان را ترک کرد. این اقدام موجب تشویق چند نفر دیگر از سربازان برای فرار و تضعیف روحیه ی نظامیان شاه دوست گردید.

در مدّت فرار و غیبت از سربازی، توفیق تزکیه و تهذیب نفس ویژه ای پیدا کرد و به مقامات عرفانی رسید.

با پیروزی انقلاب عظیم و باشکوه اسلامی با اطاعت از رهبر انقلاب حضرت امام خمینی مجدّداً به سرباز خانه بازگشت و مورد استقبال ارتش اسلام قرار گرفت.

او با خوشحالی زاید الوصف از پیروزی انقلاب اسلامی با تمام توان خود در راه تثبیت انقلاب و مبارزه با دشمنان آن به فعّالیت شبانه روزی همّت گماشت. این فعّالیت در سه زمینه خلاصه می شود:

نخست، جدّیت در ارتقای سطح دانش دینی و تحصیل علوم حوزه بود.

دومین اقدام، فعّال کردن مرکز فرهنگی مسجد عظیمی و انتقال معارف حیات بخش اسلامی به شیفتگان و علاقه مندان با همکاری افراد آگاه و دلسوز بود.

اقدام سوم، مبارزه ی همه جانبه و پیگیر با عناصر ضدّ انقلاب و اعضای گروهک های منحرف بود.

علاقه ی آن شهید به تحصیل علم به اندازه ای بود که یکی از مدرّسین چنین نقل می کند:

«اوایل پیروزی انقلاب شب ها آقای سیّد جعفر برای درس سیوطی نزد من می آمد. در یکی از شب های زمستانی باران به شدّت می بارید. فکر کردم آن شب درس تعطیل خواهد بود، امّا با کمال تعجّب ایشان در حالی که سراپا خیس شده بود طبق معمول برای درس آمد و با وضع دشواری درس را فرا گرفت، سپس با همان کیفیت رفت».

در مورد فعّال کردن مرکز فرهنگی مسجد عظیمی لازم به تذکّر است که با کوشش آن شهید، مسجد عظیمی به صورت یکی از فعّال ترین مساجد شیراز درآمد. تشکیل کلاس های متعدّد و آموزش صدها نفر در زمینه های مختلف معارف اسلامی، فرهنگی، علمی و هنری حاصل این اقدامات بود.

در مبارزه با افراد ضدّ انقلاب نیز هیچ گاه از پای نمی نشست و دائماً در تلاش و پیکار بود. از آن جمله در ضمن درگیری با یکی از گروهک های الحادی تا آن جا پیش رفت که پس از بازداشت شدن در آستانه ی محکومیت به زندان و پرداخت خسارت قرار گرفت. در آن هنگام اقدام به موقع یکی از روحانیون، نقشه ی دشمنان را خنثی ساخت و آن شهید از یک توطئه ی بزرگ نجات یافت. در یکی از شب ها نیز هنگام نوشتن شعارهای انقلابی بر روی دیوارها، دشمنان شکست خورده و زبون، سطل رنگ را به سراپای او ریختند.

منافقین ضدّ خلق از کارهای آن شهید به ستوه آمدند و در نشریه ی ننگین خود او را سردسته ی چماقداران و مسجد عظیمی را پایگاه ارتجاع نامیدند.

در راهپیمایی ها، نمازهای جمعه، برگزاری انتخابات و سایر کارهای انقلابی، ایشان از چهره های فعّال و خستگی ناپذیر محسوب می شد.

در شهریور ماه 1359 با یکی از خواهران متعهّد و انقلابی ازدواج کرد. خطبه ی عقد توسّط رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی(قدّس سره) اجرا شد.

از برکت این ازدواج فرخنده، خداوند دو فرزند یکی به نام «سیّده زینب» و دیگری «سیّد محمّد حسین» به آنان عنایت فرمود.

در آغاز جنگ تحمیلی با توجّه به اولویت مسأله ی جنگ، بسیاری از برنامه ها تحت الشّعاع جنگ و جبهه واقع شد. او داوطلبانه و مشتاقانه به سوی جبهه شتافت و با استقبال از شهادت به نبرد با دشمنان متجاوز و مزدور بعثی پرداخت. در اوّلین مرحله به جبهه ی سوسنگرد اعزام شد که با فداکاری و دلاوری کم نظیر از آن شهر با همکاری برادران همرزم خود دفاع و پاسداری کرد.

در مراحل بعدی اعزام، با حضور در جبهه های مختلف، رزمندگان شاهد ایثار، اخلاص، عرفان و سایر فضایل اخلاقی آن شهید بودند.

در عملیات فتح المبین (فروردین 1361) در پیروزی های درخشان رزمندگان اسلام شریک بود.

پس از پایان آن عملیات و هنگام بازگشت به شیراز در پادگان دزفول در حادثه ی تصادف دچار شکستگی پا شد. او با اخلاص و معنویتی که داشت بروز این واقعه را از دوستان و همرزمان خود کتمان می کرد.

با آن که این حادثه می توانست تا بهبودی کامل مانع عزیمت او به جبهه شود، امّا با همان حال در عملیات «بیت المقدّس» شرکت کرد و به کمک رزمندگان شتافت.

در سال تحصیلی 61 ـ 60 در یکی از دبیرستان های شیراز، قرآن مجید و تعلیمات دینی تدریس کرد و در سال 1361 طیّ مراسمی به کسوت روحانیت درآمد.

او با پوشیدن این لباس مقدّس وظیفه ی سنگین تری احساس کرد و در جبهه و پشت جبهه به صورت یک روحانی آگاه، دلسوز و بااخلاص، با تمام وجود به تبلیغ و ترویج اسلام پرداخت.

سرانجام در تیر ماه 1361 در عملیات رمضان در جبهه ی کوشک به فیض عظیم شهادت نائل آمد و ندای یا ایّها النّفس المطمئنّة إرجعی إلی ربّک راضیة مرضیة را لبّیک گفت. روانش شاد و راهش مستدام باد. آری

«رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدّلوا تبدیلاً».

«و سلام علیه یوم ولد و یوم یموت و یوم یبعث حیّاً».


---------------------------------------


گلچینی از پیام های حجّة الاسلام شهید سیّد جعفر ذاکری

ما آرزویمان مرگ در راه خداست.

«اللّهمّ إنّی أسئلک أن تجمل وفاتی قتلاً فی سبیلک».

***

خداوند، هم مرا امتحان می کند به حضور در جبهه و یاری حسین زمانمان خمینی کبیر و ایثار و جهاد و شهادت و هم وابستگانم را به صبر و استقامت و تحمّل و البته بشارت است صابرین را ... .

***

این که ما می گوییم عاشق حسینیم از ما عمل می خواهند.

قیامت جای شعار نیست، ما باید زندگی اهل بیت را الگو قرار دهیم ... ما شرم نمی کنیم خود را شیعه ی علی(ع) و حسین(ع) بدانیم و فریاد هل من ناصر ینصرنی امام حسین(ع) را جواب نگوییم!

نباید در راه آیین حسین(ع) هجرت کنیم و شهید شویم؟

آیا در اتاق های دربسته سینه زدن و حسین حسین کردن ولی به جبهه ها نیامدن و حسین زمان خمینی کبیر را یاری نکردن دردی را دوا می کند؟

اگر لیاقت شهادت نداشتم ... می آیم در شهر و پشت جبهه به مبارزات خود علیه خطّ کفر و نفاق داخلی، ضدّ انقلاب، اعیتاد و منکرات ادامه می دهم.

***

من معنویت را از نماز اوّل وقت، نماز جماعت، نماز شب و بیشتر تلاوت قرآن به دست آورده ام.

***

نور قرآن، نور نماز با حضور قلب، نور نماز شب، انسان را با بصیرت می کند. شعور معنوی و ایمان شخص را بالا می برد ... .

***

اگر طالب معنویت و ایمان محکم هستیم باید به جسم، سختی و فشار بیاوریم، به خود ریاضت بدهیم.

همین بیدار شدن برای نماز شب، از خواب خود برای خدا گرفتن ریاضت است، همین روزه ها ریاضت برای رضای خداست.

***

إنّا لله و إنّا إلیه راجعون، همه باید بمیریم، ولی دو نوع مردن داریم: یکی با عزّت، انسان خودش برای رضای خدا انتخاب کند و دیگری با خفّت و زور ببرندش، ولی در شهادت نعمت ها و خیرهاست و بهشت و آمرزش است.

***

جنگ و خسارت و آسیب، همه تمحیص و امتحان است که چه کسی دل به خدا خوش می کند، پیوسته رضای او را می طلبد، تکیه گاه خودش را خدا قرار می دهد، اهل عبادت و اطاعت می شود، برای معادش دست و پای عمل و توشه ی سفر آخرت می کند.

***

سفارش می کنم همه را از اهل بیت تا دوستان و برادران دینی،

اوّل: به تقوا و عبادت و خلوص و تهذیب، کثرت ذکر مرگ و یاد آخرت.

دوم: به صبر و مقاومت در برابر مصائب و شدائد و ناکامی ها که همه تمحیص و امتحان است.

سوم: به حفاظت و حراست از جمهوری اسلامی ایران و بنیانگذارش رهبر عالیقدر حضرت امام خمینی اطال الله عمره الشّریف تا سر حدّ جان و آخرین قطره ی خون، زیرا که جمهوری اسلامی همان اسلام و حکومت اسلامی است که رسول الله(ص) و علی(ع) و ائمّه ی طاهرین برای تحقّق آن زحمت ها کشیده و فداکاری کردند. جمهوری اسلامی ما وسیله ی اعتلای اسلام و ساده کردن احکام اسلامی است که همه ی ما مسلمین در نگهبانی و تقویت آن باید مهیّا باشیم، دفاع کنیم، شهید بشویم که این بالاترین درجه ی انسانیت و مسلمانی است ... مساجد پایگاه توحید است، پایگاه مبارزه، محلّ تربیت است، توسّط معلّمین نفوس، روحانیت جان بر کف، محلّ انس مؤمنین، محلّ تلألؤ نور خدا و ایّاب و ذهاب ملائکه، قدر بدانید که هر کس به جایی و سعادتی رسید از برکت روحانیت و مسجد است ... جبهه های جنگ را هم فراموش نکنید. حیف است کسی بمیرد و هر چند برای مدّت کمی هم که شده جبهه را نبیند و در نبرد شرکت نکند. در هر سنّی که هستید از طفل 13 ساله تا پیرمرد 70 ساله بروید تقویت ایمان کنید، خالص شوید، امتحان دهید، مقرّب شوید، عاشق شوید، گم شده ی خود را بیابید، فریاد حسین زمان، فریاد هل من ناصر ینصرنی را پاسخ گویید، نگویید واجب کفایی است، مگر نه می گویید ای کاش با حسین در کربلا بودم و یاریش می کردم و شهید و رستگار می شدم؟

آی حسینی ها! این حسین، این کربلا! امام شما می گوید ای کاش من در جبهه ها بودم، من دست و بازوان رزمندگان را می بوسم، قدر بدانید و از این دریای رحمت الهی در جبهه جرعه ای بنوشید.

--------------------------------------


بسم الله الرحمن الرحیم


مقدّمه ای بر وصیت نامه ی شهید سیّد جعفر ذاکری، از خودش:

حمد و ستایش خدای راست، عزّ و جلّ یا من اسمه دواء و ذکره شفاء و طاعته غنی ـ اسمش داروست، ذکر او شفاست و اطاعت از او غنی و بی نیازی مادّی و معنوی.

ای غفور رحیم، ای سمیع علیم، ای توّاب و ای بصیر و ای ...، ای علی کلّ شیء قدیر، ای لم یکن له کفواً أحد و ای لیس کمثله شیء، ای تو کم من قبیح سترته و کم من مکروه دفعته و کم من عثار وقیته و کم من بلاء أقلته و کم من ثناء جمیل لست أهلاً له نشرته ـ چه گناهان زشتم را پوشاندی و رسوایم نکردی، ناراحتی هایم را پی در پی رفع کردی، در موقعیت هایی که دینم در خطر بود رهایم نکردی، کمکم نمودی، چه بسیار بلاها را که کم نمودی و چه بسیار خوبی ها و خوشنامی ها در مورد من که شیوع دادی و رواج کردی ولی من لایق نبودم. چه نعمت ها که به من دادی ولی من شکری که حقّت بود نکردم.

آری! من أنا الفقیر الَّذی أغنیته، أنا الجاهل الَّذی علَّمته، أنا الضّال الَّذی هدیته، أنا الوضیع الَّذی رفعته، أنا الَّذی عصیت جبّار السَّماء، أنا الَّذی علی سیّده اجتری، أنا الَّذی لم استجیک فی الخلاء و لم أراقبک فی الملاء ... ـ من آن فقیرم که غنی ام کردی، آن جاهلی هستم که علمم دادی، آن گمراهیم که هدایتم کردی، آن پست و گمنامی هستم که بلندم کردی و آوازه ام دادی، ولی من آنم که معصیت پروردگار پرقدرت آسمان ها کرده ام، من آن بنده و غلامی هستم که بر مولا و ارباب خود جرأت و گستاخی کرده و ... .

چه بگویم و باید خجالت بکشم که او را مدح کنم، زبانی چون پیامبر گرامی و ائمّه ی معصومین و علمای بزرگی همچون امام خمینی و آیةالله شهید دستغیب خدا را حمد می کند، زبانی هم من گنهکار دارم که نتوانم ... تازه این هم از علی(ع) و امام سجّاد(ع) در حمد تبعیت کرده ام.

و بعد درود فراوان خدا و حمد مسلمین و مؤمنین بر خاتم انبیاء محمّد مصطفی(ص) او که در هدایت مردم حریص بود و بسیار رؤوف و مهربان. «حریص علیکم و بالمؤمنین رؤوف رحیم»و 12 امام و جانشین معصوم و بر حقّ او از اسد الله الغالب علی بن ابیطالب(ع) تا حجّة المنتظر مهدی قائم(عج) و نایب بر حقّش روح الله الموسوی الخمینی اطال الله عمره الشّریف و ملّت مسلمان و قهرمان حزب اللّهی ایران که پیوسته مدافع انقلاب اسلامی خویش هستند و فرزندان خود را یکی پس از دیگری سخاوتمندانه و حسین(ع) و زینب(س) گونه راهی جبهه های جنگ می کنند و فدای اسلام و در مشکلات اقتصادی و کمبودهایی که عوامل طبیعی ناشی از جنگ تحمیلی است متحمّل می شوند تا پرچم حکومت جهانی اتّحاد جماهیر اسلامی را در سراسر جهان به اهتزاز درآورند و پس از سرنگونی مستکبرین جهان به سرکردگی آمریکا، پرچم مبارزه را به حجّة بن الحسن بسپارند و درود بیکران بر روان پاک شهدای انقلاب اسلامی و دیگر شهیدان صدر اسلام و شفای عاجل بر مجروحین و معلولین و مصدومین انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی صدّام آمریکایی.

 

------------------------------------------


بسمه تعالی شأنه

وصیت نامه ی حقیر گنهکار، سیّد جعفر ذاکری

«کتب علیکم القتال و هو کره لکم و عسی أن تکرهوا شیئاً و هو خیر لکم ...». (سوره بقرة، آیه ی 216)

«جنگ و دفاع را بر شما واجب کردیم گر چه شما را جنگ، سخت و دشوار است ولی بدانید که چه بسا کارها و اموری که شما کراهت دارید ولی خیرتان است و چه بسا اموری که شما دوست دارید ولی به زیان شماست و بدانید که خدا صلاح و مصلحت شما را می داند ولی شما نمی دانید».

مدّت ها و قرن ها و سال ها بود زیر چکمه ی شاهنشاهان مستکبر و کافر خرد می شدیم و به ویژه در 50 سال اخیر سلسله ی ملعون و خبیث پهلوی وحشیانه به حدود الهی تجاوز می کردند، روحانیون و علمای بزرگ همچون کاشانی، مدرّس، غفّاری، سعیدی و ... را می کشتند تا اسلام و قرآن را محو و نابود کنند ولی مردم مسلمان ما و علمای بزرگ ما به حسین(ع) اقتدا کردند و با درس گرفتن از حماسه آفرینی حسین(ع) بر مستکبرین تاختند تا این پرچم به دست امام خمینی اطال الله عمره الشّریف رسید و جمهوری اسلامی را به پا کرد. آری! حرف حسین(ع) و حرف علمای بزرگ ما الهام و اطاعت از پیامبر بزرگوارمان بود که فرمود:

«من رأی سلطاناً جائراً مستحلاً لحرام الله ناکثاً لعهد الله مخالفاً لسنَّة رسول الله یعمل و فی عباد الله بالإثم و العدوان فلم یغیّروا ما علیه بفعل و لا قول کان حقّاً علی الله أن یدخله مدخله».

«هر کس معاصر شود با سلطان ستمگری که حرام خدا را حلال کند، حدود الهی را بشکند، خلاف سنّت رسول الله عمل کند، بندگان خدا را به دشمنی وادارد و مردم و مسلمین و علمای اسلام علیه آن سلطان با زبان و عمل قیام نکنند، اگر خداوند به سبب بی تفاوتیشان به زندگی نکبت بار داخل کند، حقّشان است».

آری! این انگیزه ی مبارزات حق طلبان و خداجویان از حسین(ع) تاکنون است. پس غلط است اگر ما تصوّر کنیم که مبارزات بین حق و باطل، کفر و ایمان، حسین(ع) و یزید، علما و شاهنشاهان، امام خمینی با شاه و آمریکا و صدّام از روی هواپرستی، ریاست طلبی، کشورگیری و ... است. شاهدم بر این حرف، حرف حسین(ع) به هنگام قیام و شهادت است. می فرماید:

«إنّی لم أخرج أشراً و لا بطراً و لا مفسداً و لا ظالماً و إنَّما خرجت لطلب الإصلاح فی أمَّة جدّی أریدان أمر بالمعروف و أنهی عن المنکرِ».

«من خروج و قیام نکردم برای خوشگذرانی، راحت طلبی، فسادگری و ستمکاری که روش همه ی جنگ افروزان سلطه گر است، قیام من تنها به خاطر اسلام و امّت اسلامی، بر خطّی که جدّم رسول اکرم بنیان گذاشت. آری! من برای امر به معروف و نهی از منکر قیام کردم».

و حسین(ع) و یارانش و علمای بزرگ و امام خمینی همه ی حرفشان این است که باید در این راه ایثار کرد و شهادت طلب بود، چنان که حسین(ع) باز می فرماید:

«لیرغب المؤمن فی لقاء ربّه محقّاً».

«باید مؤمن عاشق رسیدن به لقاء الله و شهادت در راه خدا و دین باشد».

و نیز می فرماید:

«هیهات منَّا الذّلَّة و إنّی لا أری الموت إلَّا السَّعادة و الحیاة مع الظّالمین إلّا برما».

«ذلّت و سازش از ما دور است. من مرگ را و شهادت را جز سعادت، و سازش و زندگی با کفّار و ظالمین را جز نکبت نمی دانم».

پس قتال و جنگ با کفّار و دفاع از اسلام و مسلمین و حدود الهی واجب است، البته جنگ و جهاد برای مردم خصوصاً کسانی که در صحنه نیامده اند سخت و ناگوار است ولی در این جا دو مثال می آورم و نتیجه گیری می کنم:

در مثنوی مولوی آمده که عدّه ای در تاریکی رفتند فیل ببینند. یکی دستش به خرطوم فیل خورد، گفت: فیل را شناختم، فیل مثل یک ناودان است. دیگری دستش به گوش فیل خورد، گفت: فیل مثل یک بادبزن است. آن یکی که دست به پشت فیل کشیده بود گفت: فیل مثل یک تخت است. هر کس گمان می کرد فیل را شناخته، ولی هر کدام جزئی از فیل را شناخته بودند، نه تمام فیل.

حال در طول تاریخ می بینیم عدّه ای کور و تاریک گمان کرده اند که انسان را شناخته اند؛ کسی مثل مارکس گفت: انسان فقط شکم است و اقتصاد، فروید گفت: انسان یعنی شهوت، دیگری ... . هر کس خواست ادّعا کند که انسان را شناخته و قانون و مکتب و دین دهد، ولی همه به حمد الله شکست خوردند؛ مثلاً همین مارکسیست ها که می گفتند: دین افیون و مایه ی تخذیر و ضعف انسان ها است با انقلاب اسلامی که دین مایه ی استقلال و آزادگی شد، خفه شدند.

حال مثالی بزنم، وقتی ما یک یخچال و ماشین لباسشویی و دارو می خریم باید برای استفاده از آنها توجّه به کاتالوگ داخل آنها که طریقه ی استفاده از آنهاست بنماییم، یعنی برای آشنایی با آنها به سازنده ی یخچال، ماشین لباسشویی و دارو مراجعه می کنیم وگرنه وسائل ما خراب میشود و دارو هم بدون استعمال و کاتالوگ خطرناک است.

حال آیا سازنده ی انسان، مارکس و لنین و فروید و ... است که از او مکتب و دین و برنامه و خط و قانون بخواهیم یا خدا که انسان را خلق کرده و به انسان از همه کس آشناتر است و نیازها و احساس های او را درک می کند و قانونی می دهد که در همه ی زمان ها مورد نیاز و استفاده ی بشر است و عوض شدنی نیست و نیاز به تبصره و مادّه و ... ندارد. بنابراین قانون و برنامه و راه و روش را باید از خدا گرفت.

حال خدا یک قانون می دهد و آن جنگ و مقابله با کفّار است، البته ممکن است به ظاهر این قانون به طعم ما سازگار نباشد و این مثل دارو دارد برای بیمار که او نیاز به دارو دارد و دارو تلخ است، ولی باید بخورد، اگر می خواهد خوب شود، اگر می خواهد روی پای خود بایستد.

حال شما توجّه کنید ایران و اسلام و امام، کفر را سرنگون کردند و جمهوری عزیز اسلامی ما به پا شده، از طرفی، ما را محاصره ی نظامی کردند و همچون قضیه ی اصحاب فیل، در حمله ی نظامیشان در طبس به وسیله ی شن و باد که مأمور الهی بود نابود شدند. محاصره ی اقتصادی می کردند، امام و مردم ما روزه می گرفتند، قناعت کردند. گروهک های طرفدار خلق را سازمان دادند، حمایت کردند، به حمد الله خدا رسوایشان کرد و توالت کردند و در توالت هواپیما به دامن شرق و غرب که هر دو استعمارگرند و اینها علیه آنها شعار می دادند، فرود آمدند و خیابانی ملعون که شرق و غرب، خصوصاً رادیو بی.بی.سی را عزادار کرده بود، به جهنّم واصل شد. به هر حال شکست خوردند و می خورند ولی همه ی اینها از کجا بود؟!! همه لطف خاصّ الهی نسبت به ایران و جمهوری اسلامی بود و قتال مداوم مردم در قضیه ی کردستان و قضیه ی صدّام آمریکایی که مردم باید لباس رزم بپوشند و به حمد الله می پوشند و به یاری خدا، این صدّام هم رفتنی است. نتیجه این که جنگ با سختی همراه است ولی خیر است. اگر ما با صدّام مقابله نمی کردیم خوزستان که هیچ، فاتحه ی ایران را باید می خواندیم. اگر با آمریکا مقابله نکنیم از پای در خواهیم آمد. حرف امام خمینی برای ما سند است که می فرماید:

«جنگ خوب است».

البته در این مختصر، مجال بررسی محسّنات و برکات جنگ نیست.

از انگیزه هایی که حقیر را به وظیفه ی شرعی جهاد خواند و نمی دانم چه طور خدا را شکر کنم و در پوست نمی گنجم که لباس رزمندگان اسلام را پوشیده ام و حال اقلّاً ظاهراً هم که باشد به نام یک سرباز امام زمان و امام خمینی افتخار می کنم، در درجه ی اوّل تکلیف شرعی بود و اطاعت از ولی فقیه رهبر کبیر انقلاب اسلامی امام خمینی اطال الله عمره الشّریف و دقّت در آیه ی زیر:

«یا أیّها الَّذین امنوا هل أدلّکم علی تجارة تنجیکم من عذاب ألیم تؤمنون بالله و رسوله و تجاهدون فی سبیل الله بأموالکم و أنفسکم ذلکم خیر لکم إن کنتم تعلمون یغفر لکم ذنوبکم و یدخلکم جنّات تجری من تحتها الأنهار و مساکن طیّبة فی جنّات عدن ذلک الفوز العظیم».

«ای مؤمنین آیا شما را راهنمایی کنم به تجارتی که شما را از عذاب دردناک نجات دهد؟ آن تجارت این است که به خدا و رسول ایمان آورید، و به مال و جان در راه خدا جهاد کنید، البته این تجارت از هر کاری بهتر و سودمندتر است. که خدا گناهان شما را می بخشد و شما را به بهشتی داخل می کند که زیر درختانش نهرهای آب گوارا جاری است و در آن بهشت های عدن و جاودانی منزل های نیکو و قصرهای عالی عطا می فرماید، که این همان رستگاری بزرگ است». (سوره ی صف، آیات 10، 11 و 12)

دیگر این آیه است:

«إنّ الله اشتری من المؤمنین أنفسهم و أموالهم بانّ لهم الجنّة یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون و یقتلون وعداً علیه حقّاً فی التّوریة و الإنجیل و القرآن و من أو فی بعهده من الله فاستبشروا یبیعکم الّذی بایعتم به و ذلک هو الفوز العظیم».

«خداوند می خرد از مؤمنین جان و مالشان را به قیمت بهشت، از آنان که در راه خدا می جنگند، می کشند دشمنان خدا و دین را و کشته می شوند، این بهشت در برابر گرفتن مال و جان مؤمن وعده ی قطعی خداست که در تورات و انجیل و قرآن یاد فرموده. آیا باوفاتر از خدا به عهد کیست؟ ای مؤمنین یکدیگر را به این معامله با خدا بشارت داده و تشویق کنید که این معامله همان رستگاری عظیم است». (سوره ی توبه، آیه ی 110)

در این جا می بایست از معلّمین گرانقدرم از جمله عالم ربّانی، یار امام، شهید محراب آیةالله دستغیب یاد و قدردانی کنم. حقیر توفیقی که خداوند برای هدایتم داده بود در ایّام ماه مبارک رمضان در مسجد جامع پای منبر ایشان نور می گرفتم و فیض می بردم. بد نیست اگر لیاقت شهادت داشتم این سفارش را به دوستان در مورد روحانیت بنمایم و مقایسه کنم، روحانیت شیعه را با روحانیت ادیان دیگر. همه شاهد بودیم 2 سال قبل، پاپ بزرگ، رهبر مسیحیان جهان، نوکر و فرمانبر کارتر، به خدمت امام سازش ناپذیر ما رسید تا امام را به سازش بکشاند که امام هم او را نصیحت کردند و رفت. شما نگاه کنید تمام رهبران مذهبی اسلام از زمانی که مبعوث می شدند و به قدرت می رسیدند علیه ستمگران و ثروتمندان و پادشاهان زمان خود قیام می کردند و از قشر فقیر و توده ی مردم بودند. برای نمونه یکی از 11 امام معصوم ما به مرگ طبیعی نمرده اند، یا در محراب شهید شده اند یا به زهر کین مسموم شده اند و یا در کربلا و یا در کنج زندان و شکنجه و غل و زنجیر و تبعید و ... . همه علیه کفر، ظلم، تبعیض، نفاق و در راه اعتلای اسلام. از امام خمینی بگویم، از روحانی و رهبر کبیرمان بگویم: وزیر امور خارجه ی یکی از کشورهای عربی وقتی وارد منزل امام می شود، موکت ها را می بیند، میگه: من دارم دیوونه می شوم، برام غیر قابل تحمّل و غیر باور است که ببینم بزرگترین رهبر اسلام و دنیا در منزل به جای کاخ و ... روی موکت زندگی می کند. خوب تقصیری هم ندارد، نگاه به رهبران مکاتب دیگر، نگاه به کشیش ها می کند که برای خود کاخ واتیکان درست کرده اند یا بعضی از روحانی ها و آخوندهای درباری کشورهای مرتجع عربی که بهترین زندگی ها را دارند. همین امام وقتی رجال مهمّ دنیا، خصوصاً یک نفر از شیراز رفته بود، می بیند غذای امام و میهمانان امام سیب زمینی سرخ کرده و پیاز است که ما شیرازی ها بهش میگیم: دوپیازه ی آلو. شما نگاه کنید به بزرگترین و یگانه فیلسوف شرق مرحوم علّامه ی بزرگ طباطبایی، این منبع بزرگ علمی جهان خانه اش در کوچه های تنگ و تاریک و گلی قم بود، آیةالله شهید دستغیب منزلش در کوچه های تنگ و تاریک گود عربان محلّه ی فقیر نشینان بود که کارشناسان تشخیص دادند علّت شهادتش همین زندگی در کوچه های تنگ و تاریک است. اینها که بزرگترین خدمت ها را به اسلام و مسلمین می کنند، زندان ها و شکنجه و تبعیدها را پیشاپیش ملّت استقبال می کنند و ادّعایی هم ندارند؛ مثلاً همین امام خمینی که مملکت ما را استقلال بخشید و اسلام را مستقر کرد و جمهوری اسلامی را بنیان گذاشت و این همه زندان و تبعید و شکنجه را متحمّل شد، می فرماید:

«اگر به من خدمتگزار بگویند، بهتر است که رهبر بگویند».

و نیز می فرماید:

«رهبر ما آن طفل 13 ساله است که با قلب کوچک خود زیر تانک دشمن می رود و آن را منهدم می کند».

و باز می فرماید:

«خدایا! زندگانی من که خدمتی به این مردم نکرد، شاید به مرگ طبیعی در بستر نمیرم و شهادتم به مردم خدمتی کند».

بیخود نیست که آمریکا جوجه هایش را فرا خوانده و با همدستانش از کشورهای بیگانه برنامه ی وسیعی از رادیوهای بیگانه برای تضعیف روحانیت به زبان فارسی گذاشته و در داخل به وسیله ی گروهک های وابسته اش خصوصاً منافقین معدوم و سازمان منحله شان سعی می کرد روحانیت را در چهره ی مردم زشت جلوه دهد و تا حدّی هم موفّق شده؛ بالاخره شهید مظلوم و بزرگوارمان را، بهشتی عزیز را، تا حدودی بد و زشت جلوه دهد و این تنها به خاطر این است، که به فرموده ی اماممان:

«قدرت روحانی را دیده اند، با یک ندا، مردم گرد او و پرچم و شعار او که دعوت به اسلام و خداست جمع می شوند و چون از خود گذشته و دعوت به خود نمی کند و این یک امر فطری است که هر کس به خدا دعوت کند محبوب القلب می شود، مردم به او متمایل می شوند. آمریکا و شوروی و ... می خواهند روحانیت را کنار بزنند، تأکید می کنم، عزیزان گول نخورید و نمی خورید، روحانیت را رها نکنید، هر گروه و دسته و سازمان و حزبی که دیدید اگر روحانی و آخوند در رأس و رهبریش بود او را بپذیرید، وگرنه بالاخره منحرف خواهد شد، چنان چه دیدیم شدند. در این جا مظلومیت و خدمات حزب جمهوری اسلامی را نیز باید بازگو کنم، حزبی که رهبرانش همه روحانی، آخوند و مذهبی است که در رأس شهید مظلوم بهشتی و باهنر و رجایی و آقایان رفسنجانی و خامنه ای اند حمایت و همکاری کنید».

آری، معلّمم شهید مظلوم آیةالله دستغیب بود، سفارش می کنم علما را عموماً، دستغیب را خصوصاً، رها نکنید. آقای سیّد هاشم دستغیب فرزند بزرگوار آیةالله شهید دستغیب نیز گمنام است. از موقعیت علمی و تقوایی اش بهره ببرید. دیگر از معلّمینم حجّةالاسلام سیّد علی محمّد دستغیب بود. آقای حاج سیّد مجتبی امامی هم مبدأ فعّالیت های حقیر در مسجد عظیمی بودند که توفیقات بیشتر ایشان را آرزومندم. در این مختصر چون از نام بردن تک تک معذورم از همه ی علمای شیراز حلال بودی و طلب مغفرت و آمرزش می طلبم.

یک مسأله ی دیگر عنوان کنم و ان شاء الله خاتمه دهم و آن این که بدانید در جبهه ها ابزار نظامی نیست که می جنگد، بلکه ایمان است که می جنگد. وزیر امور خارجه ی آمریکا اخیراً گفته: ما تازه فهمیده ایم در ایران یک اعتقادی وجود دارد که یارای مقابله با آن نداریم و آن فرهنگ شهادت طلبی است و یاری غیبی خدا در جبهه ها.

چنان چه می فرماید:

«و لئن قتلتم فی سبیل الله أو متّم لمغفرة من الله و رحمة خیر ممّا یجمعون، و لئن متّم أو قتلتم لإلی الله تحشرون».

«اگر در راه خدا کشه شوید یا بمیرید خداوند گناهان شما را می بخشد و به چیزی می رسید که کسی به آن به آسانی دسترسی ندارد و به لقاء الله می رسید و به خدا محشور می شوید». (سوره ی آل عمران، آیات 157 و 158)

در مورد نیروی ایمان که خدا می دهد می فرماید:

«ان یکن منکم عشرون صابرون یغلبوا ماتین و ان یکن منکم مأة یغلبوا الفاً من الّذین کفروا».

«اگر شما نیروهای اسلام 20 نفر صابر باشید بر 200 نفر غالب و پیروز می شوید و اگر شما 100 نفر باایمان باشید بر هز ار نفر از کفّار پیروز می شوید». (سوره ی انفال، آیه ی 64)

آری! باید هم آمریکا و کفّار گیج شوند که چه طور مسلمین با عدّه ی کم در برابر کفّار استقامت می کنند و پیروز می شوند. ما در جنگ بدر تعداد مسلمانان را 313 نفر مشاهده می کنیم، کفّار 950 نفر. نمونه اش ما در جبهه 70 نفریم در برابر سه هراز نفر مزدور عراقی مقاومت کرده و پیروز می شویم، البته نباید غافل شد که ما نیستیم که می جنگیم، قرآن می گوید:

«سنلقی فی قلوب الّذین کفروا الرّعب».

«ما هستیم که در دل دشمن رعب و وحشت می اندازیم و قدرت مقابله با شما را از آنان می گیریم».

یک رزمنده ی ما که تیر خورده بود و فشنگ هم تمام کرده بود با تفنگ خالی گلّه ای از کفّار را به تسلیم وا می دارد و بعداً که دست ها را بالا کردند تفنگ مسلّح خودشان را بر می دارد بر دوش یکی از عراقی ها سوار می شود و آنان را به پشت جبهه منتقل می کند، در حالی که از شدّت ضعف خونریزی به زمین می افتد. جای دیگر خداوند می فرماید:

«ما رمیت إذ رمیت و لکنّ الله رمی».

«تو نیستی که می جنگی و تیراندازی می کنی بلکه خداست که می جنگند». (سوره ی انفال، آیه ی 17)

آری! از راه هایی که خدا می خواهد به وسیله ی ما کفّار را سرکوب دهد و شکست دهد یکی ازدیاد نیروی ایمان در مسلمین است که در قلب های آنان آرامش و امنیت و اطمینان به پاداش سختی های جنگ قرار می دهد و دیگر به وسیله ی نیروهای غیبی آنان را یاری می کند و حتّی بر خود، یاری مؤمنین را واجب فرموده. در این باره در آیات زیر می فرماید:

«کان حقّاً علینا نصر المؤمنین».

«بر ماست که ما مؤمنین را یاری کنیم». (سوره ی روم، آیه ی 47)

و نیز می فرماید:

«لقد نصرکم الله ببدر و أنتم اذلّة ...». (سوره ی آل عمران، آیه ی 122)

«بلی إن تصبروا و تتّقوا و یأتوکم من فورهم هذا یمددکم ربّکم بخسمة آلاف من الملئکة مسوّمین، و ما جعله الله الّا بشری لکم و لتطمئنّ قلوبکم به ...».

«خداوند در جنگ بدر شما را یاری نمود در حالی که شما قدرت نظامی نداشتید ...». (سوره ی آل عمران، آیات 125 و 126)

آری! اگر شما صبر پیشه کنید و با تقوی باشید در زمان حمله خداوند پنج هزار ملائکه را به یاری شما می فرستد و کار آنان بشارت است از طرف خداوند و اطمینان قلب شما در پایان سختی ها و پیروزی دنیا و وعده ی بهشت آخرت ... .

و نیز می فرماید:

«الّا تنصروه فقد نصره الله إذا خرجه الّذین کفروا ثانی اثنین إذهما فی الغار إذ یقول لصاحبه لا تحزن إنّ الله معنا فأنزل الله سکینة علیه و أیّده بجنود لم تروها و جعل کلمة الّذین کفروا السّفلی و کلمة الله هی العلیا و الله عزیز حکیم».

«مگر این که دین خدا را یاری کنید که هر کس یاری کند خدا و دین خدا را، خدا وی را یاری می کند. به یاد آر، زمانی که پیامبر و همراهش در غار (هنگام هجرت از مکّه به مدینه) از دید قریش پنهان شده بودند و پیامبر به همراهش گفت: نگران نباش که خدا با ماست که در آن هنگام خداوند سکینه و آرامش و اطمینان را در دل آنان قرار داد و با لشکری نامرئی آنان را یاری کرد. آری خداوند کفر و کلمه ی کفر را پست و زبون می گرداند و الله و مکتب اسلام برتر است که خداوند عزیز و حکیم است». (سوره ی توبه، آیه ی 40)

ای مرگ بر آمریکا که نمی تواند بفهمد در ایران و جوانان مسلمان ایران چه روحیه ای است. یک مسلمان عاشق لقاء الله و شهادت است؛ چنان که خداوند به پیامبر می فرماید: به این کفّار بگو شما چه چیزی می خواهید از ما بگیرید که ما خود قبلاً آن را در راه خدا فنا نکرده باشیم، شما فقط می توانید دو انتظار بر ما ببرید: 1 ـ پیروزی ما. 2 ـ شهادت.

در آیه های 50 و 51 سوره ی توبه نیز می فرماید:

«قل لن یصیبنا الّا ما کتب الله لنا هو مولینا و علی الله فلیتوکّل المؤمنون، قل هل تربّصون بنا الّا أحدی الحسنیین و نحن نتربّص بکم إن یصیبکم الله بعذاب من عنده أو بأیدینا فتربّصوا إنّا معکم متربّصون».

«ای پیامبر، بگو ای کفّار (جان ما به دست خداست) بدانید که به ما هیچ آسیبی نمی رسد مگر آن چه که خداوند (برای امتحان و ازدیاد ایمانمان)».

برای ما تقدیر فرموده و نوشته خدا مولای ماست و مؤمنین همیشه بر او توکّل می کنند. بگو آیا شما کفّار جز دو چیز بر ما انتظار می برید (فتح یا شهادت) که این هر دو نیکویی و حسنه برای ماست، در حالی که ما منتظریم که از جانب خدا یا به وسیله ی ما شما (به جهنّم واصل شوید) و به عذاب و عقوبت برسید شما منتظر باشید، ما هم منتظریم.

آری در مکتب ما زن و فرزند و خانه و شغل و پدر و مادر و ... در برابر هدف و حبّ به خدا و جهاد در راه خدا ناچیز است.

ای ائمّه ی کفر، ای جهانخواران شرق و غرب، بدان من و ما زاده و نسل حسینی هستیم که همه ی بستگان خویش را در راه مکتب فدا کردند، ما ملّت مسلمان ایران یک عمر و قرن ها اظهار دوستی و عشق به حسین(ع) می کنیم باید همچون حسین(ع) علی اکبرها را فدای دین خدا کنیم، قاسم بن الحسن ها، علی اصغر شیرخوارها. تو کجا می توانی بر این ملّت با این فرهنگ تسلّط پیدا کنی، قرآن ما می گوید:

«قل إن کان آباؤکم و أبناؤکم و إخوانکم و أزواجکم و عشیرتکم و أموال إقترفتموها و تجارة تحنشون کسادها و مساکن ترضونها أحبّ إلیکم من الله و رسوله و جهاد فی سبیله فتربّصوا حتّی یأتی الله بأمره و الله لا یهدی القوم الفاسقین».

«بگو اگر شما مؤمنین، پدران، فرزندان، برادران و همسرانتان و خویشاوندانتان و اموالی که جمع کرده اید و کسب و شغل و تجارتی که از کساد شدن آنها می ترسید و خانه هایی که به آنان دلخوش کرده اید عزیزتر و دوست داشتنی تر از خدا و رسول و جهاد در راه خدا باشد (بدانید مؤمن نیستید) و منتظر امر نافذ خدا (و عقوبت) باشید که (فاسقید) و خدا فاسقین را هدایت نمی کند». (سوره ی توبه، آیه ی 24)

آری! سخاوت پدر و مادرها و ایمان همسران و زن های ایرانی و مسلمان را ببین که چگونه شوهران خود را به جبهه می فرستند و چگونه یک مسلمان در راه خدا قید همه را با این که فطرتاً هر کس اقارب و بستگان و فرزند و پدر و مادر و ... را دوست دارد می زند و خدا را از همه بیشتر دوست دارد و لازم است این جا یک تذکّری به خواهران و برادران در مورد کسانی که از شرکت در جنگ کوتاهی می کنند. قرآن در آیه ی 37 سوره ی توبه می فرماید:

«یا أیّها الّذین امنوا ما لکم إذا قیل لکم انفروا فی سبیل الله اثّا قلتم إلی الأرض أرضیتم بالحیوة الدّنیا من الآخرة فما متاع الحیوة الدّنیا فی الاخرة الّا قلیل إلّا تنفروا یعذّبکم عذاباً ألیماً و یستبدل قوماً غیرکم».

«ای مؤمنین شما را چه شده که وقتی شما را به جهاد در راه خدا می خوانند به زمین چسبیده اید. آیا به زندگی (2 روزه) دنیا راضی شده اید؟ این زندگی دنیا که در نظر شما این قدر مهم است در برابر زندگی آخرت و نعمت های بسیار ناچیز است بدانید اگر شما کوتاهی کردید داوطلبان شهادت بسیارند، خداوند کسانی دیگر را به این خیر توفیق می دهد و شما محروم می شوید. به علاوه شما را در دو دنیا به عذاب دردناک معذّب می فرماید».

قرآن می فرماید: بدانید دین خدا یاری می شود و پیروز و غالب می شود لکن جنگ و جهاد برای دست یافتن شما به خیر و سعادت و امتحان شما است. شاهدم بر این مطلب آیات زیر است که می فرماید:

«یریدون لیطفئوا نور الله بأفواههم و الله متمّ نوره و لو کره الکافرون هو الّذی أرسل رسوله بالهدی و دین الحقّ لیظهره علی الدّین کلّه و لو کره المشرکون».

«کفّار و مشرکین و منافقین می خواهند نور خدا را با دهانشان خاموش کنند ولی خداوند نور و هدایت خود را تمام و کامل می گرداند، هر چند کافرین را خوش نیاید، اوست که پیامبرش را با دین حق فرستاد تا اسلام را بر کلّیه ی مکتب ها و احزاب پیروز و غالب فرماید هر چند کافرین و مشرکین را خوش نیاید». (سوره ی صف، آیات 7 و 8)

آری! خداوند باطل را به کف تشبیه می کند و جای دیگر به خانه ی عنکبوت. در سوره ی رعد، آیه ی 18 باطل را به کف تشبیه می کند و می فرماید:

«... کذالک یضرب الله الحقّ و الباطل فأمّا الزّبد فیذهب جفاء و أمّا ما ینفع النّاس فیمکث فی الأرض کذالک یضرب الله و الأمثال».

«خداوند مثال حقّ و باطل را این چنین می زند که باطل مثل کف سیل و فلزات است وقتی که آنها را می پوشانند و مسلّم کف نابود شدنی و آن چه که به نفع مردم است یعنی آب و فلزات باقی می ماند. پس حق جاوید و باقی است و باطل محو شدنی و نابود».

صدّام هم مثل رژیم شاه و گروهک های آمریکایی داخلی و بنی صدرها و رجوی ها و خیابانی ها و ... از بین رفتنی است و یقیناً اسلام و امام خمینی پیروز خواهند بود این وعده ی قطعی خداست.

جای دیگر باطل را تشبیه به تار عنکبوت می فرماید:

«مثل الّذین اتّخذوا من دون الله أولیاء کمثل العنکبوت اتّخذت بیتاً و إن أوهن البیوت لبیت العنکبوت و لو کانوا یعلمون».

«مثل کسانی که به غیر از خدا را ولی و سرپرست می گیرند (کفّار) مثال خانه ی عنکبوت است (که هیچ تشکیلاتی)  سست تر از تشکیلات و خانه ی عنکبوت نیست». (سوره ی عنکبوت، آیه ی 40)

نتیجه این که حق بالاخره پیروز می شود ولی این جنگ ها و نبردها برای امتحان و برگزیدن مؤمنین و نمونه های تقوی و شجاعت و ایمان است.

در آیه ی 138 تا 140 سوره ی آل عمران می فرماید:

«و لا تهنوا و لا تحزنوا و أنتم الأغلون إن کنتم مؤمنین إن یمسسکم قرح فقد مسّ القوم قرح مثله و تلک الأیّام نداولها بین النّاس و لیعلم الله الّذین امنوا و یتّخذ منکم شهداء و الله لا یحبّ الظّالمین و لیمحص الله الّذین امنوا و یمحق الکافرین أم حسبتم أن تدخلوا الجنّة و لمّا یعلم الله الّذین جاهدوا منکم و یعلم الصّابرین».

«شما مسلمین هرگز در دین سستی نکنید و اندوهگین هم نباشید زیرا شما فاتح و پیروزمندترین و بلندمرتبه ترین ملّت دنیا هستید اگر در ایمان ثابت و استوار باشید. اگر در جنگ (احد) به شما آسیبی سخت (شهید و مجروح) رسید به دشمنان شما نیز شکست و آسیب رسیده (و طبق یک قاعده ی کلّی می رسد) چنان که دشمن مقاومت کرد شما نیز مقاومت کنید. این روزگار به این وضع (یعنی گاه پیروزی و گاه شکست) قرار می دهیم بین مردم تا مقام اهل ایمان به امتحان معلوم شود تا از شما مؤمنین آنان را که ثابت در دین هستند (همچون علی(ع)) گواه و الگوی دیگران کند که خداوند ستمکاران را دوست ندارد و به این وضع خداوند می خواهد اهل ایمان را از هر عیب و نقص پاک و کامل کند و کافران را به کیفر ستمکاری محو و نابود فرماید. آیا گمان می کنید به بهشت داخل خواهید شد بدون آن که خداوند امتحان کند شما را و کسانی را که جهاد در راه دین کردند و در سختی ها صبر و مقاومت کردند مقامشان را بر عالم معلوم گرداند».

البته من حقیر را باید دعا کنید که ثابت قدم بمانم چون آیاتی داریم در مورد کسانی که به جبهه هم می روند ولی همین کسی که بسیار طالب شهادت و مرگ است موقع مرگ شیطان وسوسه می کند، چنان که خداوند می فرماید:

«و کنتم تمنون الموت من قبل أن تلقوه و إذا رأیتموه و أنتم تنظرون».

«شما همان کسانی هستید که قبل از این که به جبهه اعزام شوید بسیار آرزوی شهادت می کردید (سرزنش باد شما را) که چه شده اکنون سخت از مرگ و شهادت می ترسید». (سوره ی آل عمران، آیه ی 142)

حتّی جایی می فرماید ممکن است کسی عاقبت به شر شود و از جبهه فرار کند. در این مورد سوره ی انفال، آیات 14 و 15 می فرماید:

«یا أیّها الّذین امنوا إذا لقیتم الّذین کفروا زحفاً فلا تولّوهم الأدبار و من یولّهم یومئذ دبره الّا متحرّفاً لقتال أو متحیّراً إلی فئة فقد باء بغضب من الله و مأویه جهنّم و بئس المصیر».

«یعنی ای مؤمنین زمانی که با هجوم و حمله ی دشمن کافر رو به رو می شوید مبادا پشت به دشمن کرده و فرار کنید مگر عقب نشینی شما از روی تاکتیک نظامی و به چپ و راست رفتن برای حمله و مقابله ی سخت باشد وگرنه اگر کسی از رویارویی با کفّار فرار کند به طرف خشم و غضب خدا فرار کرده و جایگاهش جهنّم است که جهنّم بد جایگاهی است».

باید از خدا خواست که اوّل توفیق حضور در جبهه ها دهد و بعد هم ثابت قدم در دین دهد که عاقبت به خیر شویم. آن وقت است که شامل این آیه می شویم که می فرماید:

«إنّ الله یحبّ الّذین یقاتلون فی سبیله صفّاً کأنّهم بنیان مرصوص».

«یعنی خداوند دوست می دارد کسانی را که می جنگند در راه او و مثل کوه پایدار و استوارند». (سوره ی صف، آیه ی 3)

در خاتمه ی این آیه هم در جواب کسانی که تأسّف می خورند که چرا فلانی رفت به جبهه اگر نمی رفت شهید نمی شد و ... خداوند خوب می فرماید:

«یا أیّها الّذین لا تکونوا کالّذین کفروا و قالوا لإخوانهم إذا ضربوا فی الأرض أو کانوا عزّمی لو کانوا عندنا ما ماتوا و ما قتلوا لیجعل الله ذلک حسرة فی قلوبهم و الله یحیی و یمیت و الله بما تعلمون بصیر و لئن ...».

«ای مؤمنین مثل کافرین نباشید که وقتی یک از خودشان به سفر یا جنگ می رفت کشته می شد یا می مرد، می گفتند اگر فلانی به جنگ یا سفر نمی رفت کشته نمی شد، اگر پیش ما می ماند نمی مرد، همین مسأله را خداوند حسرت قلب های آنان قرار می دهد. البته خداست که می میراند و زنده می کند و هر چه که انجام دهید او می بیند، بدانید اگر در راه خدا بمیرید یا کشته شوید (شما مؤمنین) به مغفرت و رحمت خاصّ الهی می رسید که از هر چیزی برای شما بهتر است، به علاوه در این صورت شما به لقاء الله می رسید و به خدا محشور می شوید». (سوره ی آل عمران، آیات 156 و 157)

چه خوب است این وصیت نامه و وصیت نامه های دیگر شهدای انقلاب اسلامی به زبان های مختلف ترجمه شود تا دنیا با فرهنگ اسلامی ما، فرهنگ جهاد و شهادت و ایثار ما آشنا شود، چون این وصیت نامه ها باید در تاریخ ثبت شود، به گوش ملّت های و دولت های دنیا برسد، بدانند که با چه ملّتی طرف هستند، با چه انقلابی می خواهند مبارزه کنند و همچنین به گوش نسل های آینده برسد تا دست آوردهای انقلاب را پاسدار باشند و مواظبت کنند. در خاتمه طول عمر امام عزیز و عظیم الشّأنمان، صحّت و سلامتی دولتمردان جمهوری عزیز اسلامیمان، توفیق و سربلندی روحانیت عزیز و اصیلمان، آمرزش و مغفرت و علوّ درجات برای شهدای عزیز اسلام از صدر اسلام تا انقلاب اسلامی ایران و عافیت و شفای عاجل مجروحین عزیز انقلاب و جنگ تحمیلی صدّام آمریکایی و صلابت و عظمت و پیروزی رزمندگان اسلام را در جبهه های اسلام علیه کفر و بالاخره به اهتزاز در آمدن پرچم جهانی «لا اله الّا الله، محمّد رسول الله، علیّاً ولیّ الله» که پرچم حکومت جهانی اتّحاد جماهیر اسلامی است در سراسر جهان به رهبری امام خمینی و مهم تر از همه، ظهور ناجی عالم بشریت حضرت حجّة بن الحسن المهدی(عج) را و سرنگونی استکبار جهانی به سرکردگی آمریکای جهانخوار و جوجه هایش اعمّ از رژیم بعث عراق صدّام آمریکایی و تفاله های باقی مانده ی جوجه های داخلی کفر را از خدای بزرگ مسألت می نمایم.

 

15 / 12 / 1360 ـ سیّد جعفر ذاکری

 

-------------------------------------------------

خاطراتی از شهید سیّد جعفر ذاکری

شب جمعه 28 صفر 1397:

«... پس از ناشتایی دوچرخه ام را تعمیر کردم و همین طور بی اختیار رفتم قبرستان جدید (دار الرّحمه) چون امروز وفات دو رهبر عالیقدر یکی حضرت محمّد بن عبدالله(ص) و دیگری امام حسن مجتبی(ع) بود تعطیل رسمی تمام مغازه ها تعطیل، اداره جات همه روی آورده بودند به سوی خانه ای که به زودی در آن سکنی خواهند گزید یعنی قبرستان، وقتی وارد قبرستان شدم بی اختیار به فکر مرگ و گذشت زندگی افتادم که از گناهان همان جا استغفار نمودم».

سه شنبه 21 جمادی الأوّل 1397:

«... یک سری هم به مرغ ها زدم که خروسمان با خروس همسایه دعوای مفصّلی کرده سر و پکال هر دو خونی بود، خدایا دل های حیوانات هم به هم مهربان گردان».

سه شنبه بیست و چهارم رجب 1397:

«... به هر حال فراموش کردم آیه ی مبارکه ی: «الّذین یجتنبون کبائر الإثم و الفواحش و إذا ما غضبوهم یغفرون» خدایا یاری کن تا سر حدّ امکان خشمگین نشوم و اگر هم شدم خودت آرامم کن، به یاد خودت با الهام از آیه ی مبارکه ی «ألا بذکر الله تطمئنّ القلوب» خدایا آبروی ما را حفظ کن، خدایا برادران و خواهرانم را متدیّن پاک بزرگ کن، خدایا هر کدام از اینها را مهره ی فعّال مؤثّری برای کمک به همنوعانشان قرار بده، خدایا من را برادر خوبی برای آنها قرار بده و مرا یاری و موفّق دار در انجام کار و یاری آنها».

شنبه سی ام جمادی الثّانی 1397:

«... رفتم مسجد عظیمی پس از نماز آمدم خانه، پروردگارا کاروان عمر با سرعت هر چه تمام تر رو به مقصد ابدی یعنی مرگ و دیدار با تو پیش می رود ولی من بیماره جز گنه توشه ی سفر خود نساخته ام، چگونه توانم با میل و رغبت به سوی تو در این سفر پر خوف و خطر گام بردارم. آری در صورتی من می توانم دلشاد باشم که هر روز از عمرم که تلف می شود در مقابل توشه ای بردارم و این را فقط از تو می خواهم که مرا توفیق عبادت دهی، توفیق کار خیر عطایم کنی و این کارها را قبول نمایی و مرا از بندگان صالح و شایسته ات قرار دهی، پروردگارا با این همه که روی سیاهی دارم و خود فرموده ای که به درگاهم دعا کنید، اینک اجابت را از تو می خواهم که لذّت عبادت، حضور قلب در نمازهای یومیّه و عاقبت به خیری و مرا پیوسته هشیار و بیدار دار که فریب شیطان را نخورم، به یاد تو باشم».

«به هر حال برادر شهیدم از قبل از پیروزی انقلاب اسلامی از شهید شدن و شهادت صحبت می کرد و حتّی مرا تشویق می کرد برای شهادت در راه خدا.

بعد عبادی و اخلاص ایشان خیلی زیاد بود، ایشان فضیلت نماز شب را روی مقوّای بسیار بزرگی نوشته بودند و آن را به دیوار منزل نصب کرده بودند که برادران و خواهران ایشان برای نماز شب تشویق شوند. در دوره ی سربازی، هفته ای یک بار که به منزل می آمدند، نوشته هایی تهیه کرده بودند از کتاب شهید محراب آیت الله دستغیب و آن را با ماژیک درشت می نوشتند که به آن اهمّیت بیشتری بدهیم و هفته ی دیگر آن را عوض می کردند و نوشته ی دیگری برای ما آماده کرده بودند و آن را در معرض دید همگان قرار می دادند.

ایشان خیلی سخی الطّبع بودند، پیش آمده بود که از نظر مادّی اگر در تنگنا قرار می گرفتیم باز هم بخشش و احسان ایشان به افراد بی بضاعت ترک نمی شد و به من می گفتند: «ینفقون فی السّراء و الضّراء». همچنین ایشان علاقه ی وافری به آموزش به دیگران داشتند و از خانواده ی خود شروع می کردند و کتاب جامع المقدّمات را به من آموزش دادند». 

۱۰ مهر ۱۳۹۴ ۲۱:۰۰