زندگینامه شهید حجّت الاسلام شیخ عبدالحمید اکرمی
شهید عبدالحمید اکرمی در سال 1340 در شیراز در خانوادهای مذهبی متولّد شد. از همان کودکی نماز میخواند و از سیزده سالگی شروع به خواندن نمازشب کرد. زمان شاه که تلویزیون برنامة مبتذل میگذاشت آن را خاموش میکرد و همه را از دیدن برنامههای آن نهی میکرد. هر دوشنبه و پنجشنبه را روزه میگرفت و از دهسالگی در مسجد آقاباباخان فعالیت خود را علیه رژیم شاه آغاز کرد و در جلسات و تظاهرات شرکت فعّال داشت. در هفده سالگی برای بیدار کردن مردم همراه برادران مسجد به روستاهای اطراف شیراز میرفت. تحصیلات خود را تا فوقدیپلم ادامه داد. دوران سربازی را در سپاه گذراند و دائماً در جبهه بود. برای دانشگاه قبول شد ولی جبهه را به دانشگاه ترجیح داد، بطوری که مربی عقیدتی ـ سیاسی سپاه شد. یکی از روزهای تابستان شهید اکرمی به همراه شهید مسعود گلآرایش به باغ آقای مشکینفام میروند. مرحوم آیت الله العظمی نجابت(ره) با طلاّب حوزه آنجا بودند.
هنگامی که مرحوم حاج محمّدرضا گلآرایش در محضر آیت الله نجابت(ره) مشغول صحبت بودند شهید اکرمی که جوانی بیش نبود جهت کاری و صحبتی خدمت مرحوم گلآرایش میرسد، بعد که میرود حضرت آیت الله نجابت(ره) رو به مرحوم گلآرایش کرده میفرمایند: بیشتر مواظب این جوان باشید. پسر خوب و خوشجنس و مستعدّی است. این سخن پیش مرحوم گلآرایش محفوظ میماند. بعد از مدّتی مرحوم گلآرایش جریان آن روز را برای شهید اکرمی تعریف میکند و ایشان را به رفتن حوزة علمیه ترغیب میکند و بعد از تصمیمگیری نهایی با واسطه شدن مرحوم گلآرایش، شهید اکرمی وارد حوزه میشود دروس حوزوی را شروع میکند. پس از مدّتی یک روز صبح مرحوم گلآرایش جهت کاری به حوزة علمیه شهید محمّدحسین نجابت میآید و به خدمت حضرت آیت الله نجابت(ره) میرسد. حضرت آقا به ایشان میفرمایند: «این دوست شما متعبّدترین و متهجّدترین فرد حوزه شده. هر شب که برای نماز شب و تهجّد بلند میشوم او زودتر از من بیدار است و یک ساعت قبل از همه بیدار است و خیلی ترقّی کرده است. شهید اکرمی علاوه بر اینکه در سپاه پاسداران خدمت میکرد دست از دروس حوزوی برنداشت. از دوستان نقل میشود که ایشان در خانه قبری حفر کرده بود و شبها در آن میخوابید. یکی از دوستان نقل میکند که شهید اکرمی دائماً در جبهه بود و حدود دو ماه بود که مرخصی نگرفته بود و به من میگفت دلم برای خانواده تنگ شده و میخواهم به شیراز بروم. به شهر که آمدیم برای تهیه بلیط ناگهان خیابان شلوغ شد و ماشینهای آمبولانس مجروحین را به این طرف و آن طرف میبُردند. وقتی که صدای او زدم او را ندیدم. بعد از مدّتی دیدم که مشغول کمک کردن به مجروحان است و به من گفت الا´ن موقع رفتن نیست و به ما نیاز دارند. لذا از مرخصی صرف نظر کرد و به جبهه بازگشت و در تاریخ 19/10/65 در عملیات کربلای 4 در جبهه شلمچه به درجة رفیع شهادت نائل آمد.