جناب ملجأ السالکین و شیخ العرفاء الشامخین، قدوة الاولیاء و زبدة العرفاء، معدن العلم، محیى آثار الأنبیاء و الأوصیاء، شیخ المجاهدین، فقیه أهل بیت العصمة و شمس فلک المحبّة و قمر سماء المعرفة، مخلص للَّه، فانى فى اللَّه، باقى باللَّه، مجاهد فى سبیل اللَّه و فى اللَّه، عالم عامل و فقیه کامل حضرت آیت اللَّه العظمى حاج شیخ حسنعلى نجابت شیرازى -قدّس سرّه الشریف- فرزند مرحوم حاج غلامحسین نجابت در سال 1296 هجرى شمسى در خانوادهاى کریم الاصل و نجیب النسل در شیراز متولّد شدند.
پس از گذراندن دوره مقدّماتى در مدرسه علمیه خان شیراز که تحت نظر آیت اللَّه العظمى سیّد عبداللَّه شیرازى اداره مىشد به نجف اشرف مشرّف شدند.
مقام علمى و اساتید ایشان
بیش از یک دهه از ورود ایشان به نجف نگذشته بود که بعنوان مجتهدى ورِع و فقیهى صاحبنام آن هم در حوزه علمیه نجف اشرف مطرح مىشوند و در کلّیه علوم ظاهرى (فقه و اصول، تفسیر، کلام...) در محضر مراجع بزرگ آن زمان زبانزد خاصّ و عام بوده تا جایى که در هیئت استفتائیه مراجع، زمانى را سپرى مىکنند و شهرت علمى ایشان در نجف به حدّى بود که معروف بود که ایشان اگر نجف مىماندند از نظر همان علوم متعارف فقه و اصول و... در حدّى بالاتر از مرحوم آقاضیاء عراقى (استاد مراجع آن زمان) بودند.
استادان بنام ایشان در فقه و اصول و ... آیتاللَّه العظمى سیّد عبدالهادى شیرازى، آیتاللَّه العظمى سیّد ابوالحسن اصفهانى، آیتاللَّه العظمى سیّد ابوالقاسم خوئى و آیتاللَّه العظمى شیخ علىمحمّد بروجردى بودند. ایشان در سنّ 28 سالگى به درجه اجتهاد نائل شدند و عمده اجازات ایشان از نامبردگان فوق مىباشد.
اساتید عرفانى
چنانچه ذکر کردیم حضرت آیت اللَّه نجابت(ره) با آن همه معلومات اگر مىخواستند در همان نجف اشرف ادامه درس و بحث حوزوى داشته باشند یکى از نوادر عصر خود و یکى از استوانههاى مرجع و ملجأ مردم و طلّاب مىبودند، امّا چون طالب مطلوب واقعى بوده و علوم ظاهرى را مقدّمه براى ورود به علم واقعى مىدانستند، جویاى انسانى کامل از اولیاء الهى بودند که از زلال معرفت و هدایت خاصّ وى برخوردار شوند، که در همین راستا خداوند تبارک و تعالى به اراده و مشیّت خاصّه خود شخص محترم و عزیز و کاملى را جهت ارائه طریق به مرحوم آیت اللَّه نجابت معرّفى مىفرماید، یعنى ایشان به خدمت استاد کلّ و مرجع و ملجأ مراجع تقلید آن زمان از هر جهت -چه ظاهرى و چه واقعى و معنوى- یعنى مرحوم حضرت آیتاللَّه العظمى حاج سیّد على قاضى طباطبائى -قدّس سرّه الشریف- مىرسند که سیر واقعى و حرکت متّصل به سوى حضرت احدیّت شروع مىشود.
اگر بخواهیم به زندگانى فیلسوف، حکیم الهى، مجاهد فى سبیل اللَّه، عالم کامل و فقیه جامع مرحوم آیتاللَّه العظمى حاج سیّد على قاضى بپردازیم، باید گفت: مثنوى هفتاد من کاغذ شود. بنابراین به فرموده مرحوم حضرت آیتاللَّه نجابت که از شاگردان برجسته محضر عرفانى ایشان بودند اکتفا مىکنیم:
وقتى صحبت از استقامت و پایمردى و صبر مىشد، نام این بزرگوار را به عظمت و تکریم و وقار مىآوردند بطورى که چهرهشان تغییر مىکرد، آنچنان با قدرت و از اعماق جانشان سخن مىگفتند که سخن به جان انسان اثر مىکرد و تغییر مىداد وضع شخص را، یعنى به دنبال سخن یک اتّصال معنوى با ربّالارباب حاصل مىشد. خود بیان نام و ذکر احوالات حضرت آیتاللَّه قاضى آنچنان انسان را تحت تأثیر قرار مىداد که حضور حضرت آیتاللَّه قاضى را انسان درک مىکرد، علّتش فقط حضور آیتاللَّه نجابت در مقام بیان حالات آیتاللَّه قاضى گویا در حضور آیتاللَّه قاضى است. آنچنان اتّصال بین آیتاللَّه نجابت و آیتاللَّه قاضى بود که سخن آیتاللَّه نجابت همان سخن آیتاللَّه قاضى مىشد و اثر همان اثر.
شاگردان ایشان زیاد ملاحظه مىکردند که در حقیقت سخن از حالات خود آیتاللَّه نجابت بود، امّا هنر ایشان در این بود که این حالات را و کرامات را به مرحوم آیتاللَّه قاضى نسبت مىدادند.
الحق هم باید شخصى مثل آیتاللَّه نجابت معرّف آیتاللَّه قاضى باشد، کسى که در همان چند سال محضر آن بزرگوار کمال استفاده را بردند. ایشان مىفرمودند:
»اگر بخواهیم راجع به صبر آیتاللَّه قاضى صحبت کنیم باید به این نکته توجّه کامل داشته باشیم که ایشان از نظر علمیّت بىنظیر بودند یعنى یکى از مدرّسین فقه و اصول حوزه نجف اشرف بودند و شاگردان بسیارى تربیت کردند، در تمام علوم احاطه کامل داشتند، تقوا و زهد ایشان انسان را به یاد جدّش امیرالمؤمنین(ع) مىانداخت، از نظر مخارج منزل سخت تحمّل مىکردند ناملایمات را، فشار زندگى طاقت فرسا بود، با این همه فضیلت و تقوا و علم، امّا هرگز این مراتب را جهت استراحت خود قرار ندادند، راضى بودند به رضاى خدا، یعنى اگر مىخواستند جلب مال کنند عدّه زیادى بودند که آرزو داشتند مرحوم آیتاللَّه قاضى تقاضایى کنند، امّا هرگز سخن راجع به این امور نفرمودند.
در مرتبه خواب و مکاشفات که بعضى از بزرگان در طول زندگى از خواب خوب و مکاشفه تا اندازهاى برخوردار بودند، امّا این بزرگوار اسوه صبر و استقامت خودشان مىفرمودند: چهل سال از عمرم گذشته بود، یک خواب، یک مکاشفه خوب نداشتم که لااقل دل خوش کنم به آن.
امّا از آنجایى که صبر ایشان صبر ایّوب و جدّشان رسول اکرم(ص) بود هرگز نسبت به راه تزلزلى و سستى راه ندادند و اراده خداوند و رضاى خداوند را بر تمام مطالب خود مقدّم داشتند، تا اینکه خداوند جلیل عنایت خود را به این محترم عطا نمود که در آن زمان عدّه زیادى بهرهمند شدند و اکنون هم از برکات آن محترم طالبین معرفت خداوند متنعّم هستند.
حضرت آیتاللَّه نجابت مىفرمودند: روز اوّل که خدمت این بزرگوار (حضرت آیتاللَّه قاضى) رسیدم فرموند: فرزند چه کسى هستى؟ بدون هیچگونه معطّلى عرض کردم: فرزند شما. بسیار این مرد بزرگ از جواب من خوشحال شد.(1)
همچنین مىفرمودند: همین که نزدیک مىشد ماه محرّم مرحوم آیت اللَّه قاضى دیگر قرار نداشتند، همه مىدانستند آن جذبه ربّ الارباب، آن عنایات حضرت ابا عبداللَّه الحسین(ع)، این آتش عشق به خداوند و ائمّه این بزرگوار را از خود بىخود مىکرد، لذا مقدارى نان و خوراکى تهیه مىکردند اهل منزل و این بزرگوار از منزل خارج مىشدند و پیوسته محزون و گریان بودند.
نقل است که چند ماهى پیش از شرفیابى آیتاللَّه نجابت به خدمت مرحوم قاضى نگذشته بود که مرحوم قاضى مىفرمود: شیخ حسنعلى نجابت اهل حرم است.
بعد از فوت مرحوم آیت اللَّه قاضى از آنجایى که خداوند هرگز انسان را رها نمىکند، طالب را رها نمىکند و عنایت عامّ و خاصّ خداوند به زمان و مکان بستگى ندارد، به خدمت سرسلسله عشّاق، آن متّصل به مبدأ اجلّ، آن سوخته بقا یافته، آن وارد در اسرار الهى یعنى مرحوم آیت اللَّه العظمى حاج شیخ محمّدجواد انصارى همدانى -قدّس سرّه الشریف- رسیدند، که الحق مىباید گفت: نمىشود کسى در واقع خدمت این بزرگوار برسد و معرفت خداوند نصیب او نشود.
و راجع به این مرد بزرگ هم باید گفت: معرّف ایشان باید آن شاگرد صددرصد تسلیم و مطیع آن بزرگوار یعنى حضرت آیتاللَّه نجابت باشد، چون این وضع را ایشان از همه بیشتر متوجّه بودند. ایشان مىفرمودند: مرحوم آیت اللَّه انصارى از نوادر و افراد انگشت شمار اهل معرفت بودند، یعنى خداوند تبارک و تعالى متکفّل تمام مراتب ایشان بود.
استاد ایشان حسب نقل بزرگواران و آیت اللَّه نجابت خود خداوند تبارک و تعالى بود که ایشان هم نقل قول مىکردند از مرحوم آیت اللَّه قاضى که مىفرمودند: این مرد بزرگ (آیت اللَّه انصارى) خدا را به یگانگى شناخته است.
آیتاللَّه نجابت مىفرمودند: بعد از رحلت حضرت آیت اللَّه قاضى همراه شهید محراب آیت اللَّه دستغیب به خدمت حضرت آیت اللَّه انصارى رسیدیم، مرحوم آیت اللَّه انصارى فرمودند: چرا، و براى چه اینجا آمدهاید؟ عرض کردیم: براى کسب معرفت خداوند آمدهایم. و اصرار ورزیدیم.
بعد از مدّتى مرحوم آیتاللَّه انصارى فرمودند: بنده مدّتها است از خداوند تبارک و تعالى تقاضا داشتم که هیچ کس مرا نشناسد، امّا چه کنم که امر و اراده خداوند غیر از این شد.
به هر جهت بهره بسیار زیادى از این مرد کامل داشتند.
مرحوم آیت اللَّه نجابت مىفرمودند: مرحوم آیت اللَّه انصارى در عشق به خداوند بىنظیر بودند، و ایشان را هم ردیف حافظ شیرازى که زبانزد خاصّ و عامّ است از عشق به خداوند مىدانستند. معروف است که آیت اللَّه انصارى در باره آیتاللَّه نجابت فرمودند: اگر دریایى از معارف الهى را به حاج شیخ حسنعلى بدهند سیر نمىشود.
نظرى به ابعاد وجودى ایشان
وقتى به ابعاد و شخصیت این مرد خدا (حضرت آیتاللَّه نجابت) مراجعه مىشود در مىیابیم که ایشان مجتهد در تمام امور است. یعنى نیاز یک جامعه را از هر جهت رفع مىکند و در حقیقت هدایت مىکند. حقیقتاً خداوند هادى است، امّا چون این افراد به خداوند متّصل و در سرّ خداوند وارد و آگاه از اسرار الهى هستند، مردم را به حقیقت آگاه مىکنند. دیگر نمىتوان گفت این شخص فقط مجتهد است در فقه و اصول و احکام شرع، خیر، ایشان به تمام امور زندگى آگاه است، یعنى امور همه به دست خداست و اینها هادیان طریق الى اللَّه هستند.
اینگونه افراد فقط رضاى خداوند را مدّ نظر دارند و هر لحظه از خداوند کمک مىخواهند و مردم را به حق یعنى سنّت رسول خدا(ص) دعوت مىکنند، به کتاب خدا و اهل بیت عترت و طهارت دعوت مىکنند نه به شخص خودشان، و از این جهت هیچ وقت نسبت به اعمال خودشان پشیمان نیستند چنانکه امام خمینى(قدس سره) مىفرمودند: ما به وظیفه عمل مىکنیم پیروزى ظاهرى باشد یا نباشد.
خداوند تبارک و تعالى چنین قرار داده که همچنان که قرآنش را تنزّل داده، تمام اوصافش را هم تنزّل داد تا همچون محترمینى مثل آیتاللَّه نجابت جلوه خدا باشند، پس جلوه در تمام اوصاف امکان دارد حاصل شود، چون اراده خداوند به چنین شخصى تعلّق گرفت، خداوند حسب حال این محترم و گنجایش این محترم او را ذوجهات قرار مىدهد که به نحو ایجاب جزئى مىتواند احتیاجات اشخاص طالب معرفت خداوند را برطرف کند، چرا که در اثر بندگى خدا اگر خداوند اجازه دهد هر جنبندهاى دراختیار این محترم به حرکت در مىآید، آسمان و زمین و مافیها در اختیار این محترمین است و به اذن خداوند مىتوانند در هر چیز و هر کس که بخواهند تصرّف کنند.
چنانکه دیده مىشد امر و نهى ایشان بر شخص تسلیم امر خداوند، شخصى که صد در صد از تعلّقات دنیوى دست کشیده بود آنچنان مؤثّر واقع مىشد که به اندک مدّتى به نتیجه و مطلوب مىرسید.
واصل باللَّه
حضرت آیتاللَّه العظمى نجابت -رضوان اللَّه تعالى علیه- از ابتدا مدار و مرکز و کانون زندگى خود را خداوند علىّ اعلى قرار دادند که عملاً یافته بودند که هر چیز در جنب اللَّه هیچ است، پس سراب بودن غیر خداوند را نصب العین خویش قرار دادند و خداوند را فاعل ما یشاء و فعّال حقیقى در تمام عوالم دانستند و در این راه استقامت ورزیدند تا اینکه جذبات حق ایشان را دریافت.
مى دو ساله و محبوب چهارده ساله همین بس است مرا صحبت صغیر و کبیر
(حافظ)
لذا ایشان در اثر نور شرح صدر و نور علم و یقین به مرتبهاى رسیدند که نور خدا را در موجودات مشاهده مىکردند و اسرار خلقت و سبحات جمال و جلال براى ایشان آشکار شده بود.
در خرابات مغان نور خدا مىبینم این عجب بین که چه نورى ز کجا مىبینم
جلوه بر من مفروش اى ملک الحاج که تو خانه مىبینى و من خانه خدا مىبینم
نیست در دایره یک نقطه خلاف از کم و بیش که من این مسأله بى چون و چرا مىبینم
(حافظ)
ایشان احاطه و قرب حضرت احدیت -جلّت عظمته- و احاطه و قرب متولّى عالم امر، حضرت بقیّةاللَّه العظمى را در قلب و سرّ خود یافته بودند و به وصال محبوب رسیدند.
بعد از این نور به آفاق دهم از دل خویش که به خورشید رسیدیم و غبار آخر شد
آن پریشانى شبهاى دراز و غم دل همه در سایه گیسوى نگار آخر شد
(حافظ)
متّصف به اوصاف ربوبى
حضرت آیتاللَّه العظمى نجابت بهترین راه ایصال به مطلوب را به تبعیت محض از حضرت محمّد بن عبداللَّه(ص) و دوازده نور پاک و بىبى عالم فاطمه زهرا(س) مىدانستند، لذا حسب القدرة خود را متّصف به اوصاف مجمع صفات پروردگار، شخص اوّل عالم امکان حضرت ختمى مرتبت(ص) کرده بودند. و به تعبیر دیگر در اثر عنایت پروردگار قلب ایشان محلّ تجلّى انوار خداوند علىّ اعلى گردیده و متّصف به اوصاف ربوبى شده بودند و فناء خود و بقاء پروردگار را به تمام معنى یافته بودند.
ساقیا لطف نمودى قدحت پر مى باد که به تدبیر تو تشویش خمار آخر شد
(حافظ)
لذا به هر صفتى که ظاهر مىشد، اوّل متّصفِ به آن صفت بود. اگر از در کرم وارد مىشد اوّل کریم بود، اگر از در ودّ وارد مىشد اوّل ودود بود، اگر از در علم وارد مىشد اوّل عالم بود؛ چون که فانى شده بود به نحوى که -به فرموده خود ایشان- راستى راستى مىرفتند طرف صفت پروردگار و حقیقت آن صفت از ایشان ظهور مىکرد و خودى در کار نبود.
چنان پر شد فضاى سینه از دوست که فکر خویش گم شد از ضمیرم
(حافظ)
مخصوصاً از در دوستى و محبّت که وارد مىشدند واقعاً کمنظیر بودند، به نحوى که به تمام معنى در این راه پاکباخته بودند، یعنى در راه دوستى و رفاقت از همه چیز خود مىگذشتند.
نعیم هر دو جهان پیش عاشقان بجوى که این متاع قلیل است و آن بهاى حقیر
(حافظ)
ایشان براى محبّت قیمت و ارزش فوقالعادهاى قائل بودند. مىفرمودند: »هیچکدام از صفات پروردگار گرانبهاییش به اندازه محبّت نیست«. مىفرمودند: صفت محبّت کمیابتر از رزّاقیّت خدا است، کمیابتر از خالقیّت خداست، کمیابتر از قادریّت خداست، قدرت بسیار عزیز است لکن محبّت از قدرت عزیزتر است. چرا؟ چون در محبّت انسان میل دارد که به پروردگار عالم نزدیک بشود و نسبت به خودش متنفّر باشد، ولى قوّت پروردگارِ عالم، زمین و آسمان را پُر کرده، در یهودى هست، در نصرانى هست، همه صفات پروردگار عزّت دارد تحقیقاً، لکن چون در دست و پاى خلق فراوان است، آن اختصاصى که در محبّت هست در دیگر صفات نیست، آن اختصاصى که در ودّ هست در دیگر صفات نیست، چون همه جا حاصل نمىشود، خداوند علىّ اعلى محبّت را منحصر به اولیاء خودش قرار داده و خلاصه اعزّ تمام نِعم خدا محبّت است و هر کس که از محبّت خدا غافل باشد قطعاً ضرر کرده است.
حضرت آیتاللَّه العظمى نجابت چون خود از اولیاء خدا بود و از این نعمت بزرگ الهى بهره وافر داشت لذا علاوه بر عشق به محبوب، خلایق و صنایع محبوب را هم دوست مىداشت، مخصوصاً ظهور حبّ و دوستى ایشان نسبت به طلّاب پروردگار و مؤمنین بسیار فوقالعاده بود و پرواضح است که مدار این دوستى فقط خدا بود، یعنى براى خدا دوست مىداشتند و به مظاهر و آیات و اسماء پروردگار محبّت مىورزیدند.
به جهان خرّم از آنم که جهان خرّم از اوست عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
(سعدى)
ایشان در رفاقت براى خدا اوّل رفیق بودند و مىفرمودند: رفیق نعمتى است که به بیان نمىآید. ایشان در سختترین شرایط مادى که قطعاً خانواده ایشان در زحمت بودند، اوّل به فکر رفیق خود بودند. یکى از معاشران ایشان در نجف اشرف مىگوید: در ماه مبارک در نجف اشرف وضع مالى ما آنچنان بود که روزانه قادر به تهیه بیش از یک وعده غذا نبودیم (افطارى یا سحرى) و من که در بیرونى منزل آیتاللَّه نجابت زندگى مىکردم پول براى تهیه همین یک وعده غذا هم نداشتم، لذا آیتاللَّه نجابت هر روز مىرفتند در صحن حرم حضرت امیرالمؤمنین(ع) و به عهده خود پول قرض مىکردند و مىآوردند با احترام تقدیم بنده مىکردند، کار هر روز ایشان در آن ماه مبارک همین بود، حتّى نمىگذاشتند بنده جلو بروم و خودم پول قرض کنم، مىفرمودند تو سیّدى... با اینکه قطعاً خود آیتاللَّه نجابت به این پول نیازمند بودند با این وجود بر ذمّه خود قرض مىگرفتند تا رفیقشان را تأمین کنند.
ایشان از احوال همه دوستانشان آگاه بودند و حتّى الامکان به مشکل همه رسیدگى مىکردند و با برخوردى که مىفرمودند حزن و غم را از دل دوستان بیرون مىآوردند و چون از عالم امر و روح افراد اطّلاع داشتند و مىدانستند که هر کس در تحت سلطنت کدام اسم از اسماء الهى است لذا با هر کس آنچنان که باید رفتار مىکردند و چون تکیهگاهى بسیار محکم براى دوستانشان بودند، به خوبى آداب رفاقت را بهجا مىآوردند که واقعاً جز از کسى که مؤیّد به تأیید و توفیق الهى باشد چنین چیزى ساخته نیست و بالجمله باید گفت: کانَ عَطوفاً رَؤوفاً رَفیقاً یُعْطی کلَّ واحدٍ حَقَّه. (صراط الحق، صص 21 - 25)
سوابق مبارزاتى در انقلاب اسلامى ایران
آنچه مسلّم است ایشان و آیتاللَّه شهید دستغیب پرچمداران مبارزه بر علیه طاغوت در استان فارس بخصوص در شیراز بودند، چنانکه قبل از خرداد 1342 و بعد از خرداد 1342 و سال 1357 و بعد از آن همچنان در برابر ظلم ایستادگى کرده و پیوسته مردم را ترغیب به حمایت از آیتاللَّه العظمى امام خمینى(قدسسره) مىفرمودند و دوستان ایشان تا پاى جان فعّالیت مىکردند و در این رابطه آیتاللَّه سیّد علىاصغر دستغیب در کتاب مرآةالحق مىفرمایند:
»... این مطلبى که مىخواهم عرض کنم نه فقط بیان حقّى است که واقعاً این بزرگوار یعنى حضرت آیتاللَّه نجابت بر این انقلاب شکوهمند و بحمداللَّه پیروز دارند، بلکه براى اینکه بدانیم که حرکت اولیاء الهى و دعاى آنها و نظر آنها به همراه این انقلاب مؤثّر واقع شده و منحصراً یک حرکت ظاهرى صورى نیست... منزل ایشان هر شب جلسه بود و شبى نبود که بحث انقلاب و مبارزه مطرح نباشد. جدیدترین اعلامیهها را اگر کسى مىخواست پیدا کند بیت مرحوم آیتاللَّه نجابت -رضوان اللَّه تعالى علیه- بود.
روحیهاى که مرحوم آیتاللَّه شهید دستغیب(قدسسره) در ملاقاتهایشان با این بزرگوار مىگرفتند، یقیناً در منبرهایشان تأثیر مىگذاشت. نقش این بزرگوار نقش حسّاسى بود، واقعاً براى من قابل بیان و توصیف نیست«.
ایشان بعد از پیروزى انقلاب هیچ در فکر مناصب انقلاب و جمهورى اسلامى نبودند و مىفرمودند: »به حدّ کفایت براى اداره امور مملکت هستند«. (مرآة الحق، ص 57 و 58)
و باز در کتاب مرآتالحق حضرت آیتاللَّه سیّد علىاصغر دستغیب که خود از مبارزان واقعى انقلابند مىفرمایند: »به هر حال به لطف خداوند انقلاب پیروز شد با رهبرى امام -رضوان اللَّه علیه- و این پشتوانههاى بزرگى که نمونه احسن و اجلى و اتَمّ آن آیتاللَّه نجابت بودند، اینها از اولیاء خدا بودند... من این نکته را عرض کنم که آن قرار و آن عهدى را که از اوّل این بزرگوار با امام داشتند و رفقاى ایشان و همه کسانى که در ارتباط با این بزرگوار بودند تا آخر به احسن وجه و به بهترین وضع به پایان بردند«. (مرآة الحق، ص63)
و بعد از پیروزى، ایشان در مسأله جنگ (دفاع مقدّس) آنچه در توان داشت نسبت به هشت سال دفاع کوتاهى نکرد. تمام مردم بخصوص دوستان را حسب وظیفه دفاع از ناموس و آبروى اسلام و حفظ مرز و بوم ترغیب کرد، چنانچه در این راه فرزند بزرگوارشان شهید محمّدحسین نجابت را تقدیم خداوند جلیل کرد و بیش از 23 شهید و 27 مجروح و چهار مفقودالاثر از شاگردان حوزه درسى ایشان تقدیم به خداوند علىّ اعلى شدند.
توسّلات ایشان به چهارده معصوم(علیهم السلام)
در احیاءها و شهادتها و وفیات، ایشان مقیّد به تعظیم شعائر بودند، حتّى گاهى شعرى هم به مناسبت مىسرودند که سرشار از مفاهیم عرفانى بود.
در مجالس ذکر مصیبت اهلبیت(ع) در رأس آن، حضرت اباعبداللَّه الحسین(ع) ایشان را که ملاحظه مىکردیم، چنان ادب و احترام و خضوع و خشوع و حزن و تغییر حال در وجودشان بود که این معنا در افراد مجلس هم اثر مىگذاشت و مجلس یکپارچه سکوت و توجّه بود، وقتى علّتش را جویا مىشدى مىفرمودند:
ذکر مصیبت اهلبیت(ع) این طور است که انسان وقتى مىگوید:
السلام علیک یا رسولاللَّه، یا أهل بیت النبوّة
حضور ائمّه(ع) و حضور رسول خدا(ص) که همان حضور ربّالارباب است، چطور انسان در پیش رسول خدا باشد، ائمّه باشد، ولى بىادب باشد، بىاحترام باشد، نمىشود حضور باشد و ادب نباشد«. لذا در هر حال ایشان این حضور را داشتند، علاقه به اهلبیت(ع) و ذرّیه رسول خدا اینها تماماً از ناحیه حضور مىباشد.
ایشان حتّى زمانى که به زیارت امامان به حرم امامان یا امامزادگان یا حتّى افراد محترم مىرفتند ایستادن ایشان جلو قبور آنها با خضوعى بىنظیر بود.
در مراسم اطعام و سوگوارى حضرت امام حسین(ع) خود ایشان غذا طبخ مىفرمودند و ملتزم بودند که خودشان اصلاً این کار را انجام بدهند، با اینکه کسانى داوطلب این امر بودند امّا خودشان ملتزم به این امر بودند و براى خودشان شرف مىدانستند حتّى براى عزاداران حضرت سیّدالشهدا(ع) احترام خاصّى قائل بودند و بسیار نسبت به آنها خاضع بودند و احترام مىکردند.
سیره عملى و تربیتى
حضرت آیتاللَّه العظمى نجابت بهترین و جالبترین و نزدیکترین راه را در سیر الى اللَّه و رسیدن به کمال مقصود همانند سیره امامان معصوم در طول زندگانى پربرکت خویش به بهترین وجه قولاً و عملاً ارائه داده و خورشیدى تابناک براى رهجویان طریق حق بودند. و امّا نقل نقطهنظرهاى بسیار جالب عرفانىِ این مرد بزرگ مستلزم طبع چندین کتاب قطور مىباشد که مثنوى هفتاد من کاغذ شود، لیکن از باب »ما لایُدرَکُ کُلُّه لایُترَکُ کُلُّه« و:
آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگى باید چشید
پس به نقل شمّهاى از سیره اخلاقى و عملى و نقطهنظرهاى عرفانى ایشان اکتفا مىکنیم، گرچه مىدانیم این کار ارائه قطرهاى از آن اقیانوس بىکران عشق و معرفت الهى بیش نیست.
جان باخته عشق
حضرت آیتاللَّه العظمى نجابت به حق عمرشان را در راه خداپرستى و خداشناسى مىگذراندند. ایشان مىفرمودند: واللَّه قسم آدم عمرش را در خداپرستى صرف بکند بسیار بسیار ارزش دارد، خطراتش را هم خداى تعالى حفظ مىکند... اینجور نیست که راه خداپرستى زیان داشته باشد، هیچ زیان ندارد. یک خورده آدم را از روى نادانى، بعضى افراد مىترسانند.
ایشان همچون اساتید خویش (حضرت آیتاللَّه العظمى قاضى و حضرت آیتاللَّه العظمى انصارى) بى هیچ مصلحتاندیشى، همه چیز خود را در راه خداشناسى و عبودیت صرف کردند. بارها این آیه را تذکّر داده که قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ (سوره انعام، 91) و مىفرمودند: هرچه منافى خداپرستى است باید رها کرد و همه مصلحتاندیشیها را در این راه باید کنار گذاشت و شعر حافظ را شاهد مىآوردند که:
رند عالم سوز را با مصلحتبینى چه کار کار ملک است آنکه تدبیر و تأمّل بایدش
و به تمام معنى از پاکبازى و جانبازى در این راه هیچ دریغ نداشتند، ایشان بارها مى فرمودند: باید در این راه اینچنین بود که خواجه حافظ(ره) مىگوید:
دست از طلب ندارم تا کام من برآید یا جان رسد به جانان یا جان ز تن برآید
مىفرمودند: یک وقت نزد آیتاللَّه العظمى آقاى سیّد جمال گلپایگانى -رضوان اللَّه تعالى علیه- که از علماء نمرهیک نجف بود و از اهل معرفت نمره یک بعد از آیتاللَّه قاضى، سخن از این مطالب مىرفت و نام آقاى قاضى مطرح شد، ایشان خودش فرمود: اسم آقاى قاضى را نیاور، او جانش را گذاشت روى خداپرستى، اصلاً جانش را داد براى خداپرستى، او داخل حساب نیست، او فوق حساب است.
حضرت آیتاللَّه نجابت واقعاً اینچنین بود و چنین زیست. ایشان مىفرمودند: »براى دوست حقیقى آدم جان بدهد واللَّه قسم چه ارزشى دارد جان؟ و ثانیاً جان را که مىستاند مىداند چه نصیب مىشود؟ این اتّفاق قطعى روایات است«. لاعین رأت و لا أذن سمعت و لا خطر على قلب بشر.
هرچه دارى اگر به عشق دهى کافرم گر جویى زیان بینى
(هاتف اصفهانى)
مىفرمودند: »جان دادن معنایش این نیست که از کالبد شخص جدا بشود، جان دادن یعنى اراده دادن آدم... خودمان را تسلیم خدا بکنیم.
باز در همین مورد مىفرمودند: »حتماً شخص از دانش و فهم خودش باید صرف نظر بکند در مقابل اراده خدا... خط بکشد دیگر عقل خودش را مقابل خدا، فهم خودش را مقابل خدا، هرچه دارد خط بکشد دور دارایى خودش«.
مىفرمودند: »کسى که فقیر است چیزى که لایق سلطان باشد ندارد... علم ما نزد خداى تعالى قیمتى ندارد، فهم ما هم که قیمتى ندارد، عقل ما هم که قیمتى ندارد، عبادتمان هم قیمتى ندارد، پس مانده جانمان به تعبیر خواجه حافظ(ره) »کهنه دلق«:
درویش را نباشد برگ سراى سلطان ماییم و کهنه دلقى کآتش در آن توان زد
چیزى که نشانه آدمیزاد است مىشود دلق، از ما یک نشانهاى بیشتر نیست آن هم خدا گذاشته...«.
- »... بین خدا و آدمیزاد هیچ فاصلهاى نیست الّا همین ارادهاى که دارد، همین عقلى که دارد، همین شعورهاى جزئى که دارد، آتش بزند در این...«.
ایشان مىفرمودند: »بعد از آنکه محبوب همه قسم حیات به ما مىدهد، ما هم این جان را مىدهیم به حیات ابد سر در مىآوریم... ما که خودمان را بنده خدا مىدانیم چیزى نداریم که تسلیم خدا بکنیم الّا جانمان...«.
مىفرمودند: »هر که در راه خدا جان ندهد معلوم نیست حیات ابد نصیبش بشود«.
این شعر ابن فارض(ره) را مىخواندند که:
وَ مَن لَمیَمُت فی حُبِّه لَمیَعِشْ بِهِ و دُونَ اجتِناءِ النحْلِ ما جَنَتِ النحلُ
(ترجمه: هر کس که در راه محبّت او نمیرد زندگى با او را درنیابد؛ براى رسیدن به شیرینى عسل باید نیش زنبور را چشید)
و مىفرمودند: »اگر در راه محبّت خدا نمردى حیات ابد گیرت نمىآید... نمىتوانى خدا را دوست بدارى مگر آنکه فانى بشوى«. (شرح کلمات قصار باباطاهر)
راه محبّت یا راه مجاهده با نفس؟
حضرت آیتاللَّه العظمى نجابت مانند دیگر بزرگان اهل معرفت راه محبّت را برتر از راه مجاهده مىدانستند. ایشان به شرح خویش بر ادعیه روزهاى ماه مبارک رمضان مىفرمایند: »صفت محبّت بُرشش براى تقرّب و سببیّتش براى تقرّب بیشتر از سایر اوصاف است، سایر اوصاف اگر نصیب کسى شد موجب تزکیه او و صفاى خاطر او مىگردد، امّا مُقرّبیّتش و ازالهکردن موانع بواسطه آنها زیاد حاصل نمىشود، ولى صفت محبّت پروردگار عالم در هر کجا پیدا شد »این طفل یکشبه ره صد ساله مىرود«. بسیار این صفت آمال و آرزو را ساقط و منیّت و خودسرى و خودبینى را زائل مىکند و نور محبوب بیشتر در دل قرار مىگیرد...«.
ایشان قائل بودند که صِرف عمل و کسب انسان نمىتواند موجب معرفت پروردگار بشود و صِرف تزکیه و تقوا نمىتواند سرّ ربوبى را بشکافد. لذا راه محبّت را برتر از راه مجاهده عادى مىدانستند.
ایشان در شرح کلمات قصار باباطاهر مىفرمایند: »تحقیقاً عبودیت نور مىآورد، تحقیقاً نماز شب خواندن، قرآن خواندن، حقوق والدین را ادا کردن، حقوق مؤمنین را محترم شمردن، اینها تمام منوِّر است، ولى اگر کسى بخواهد به این وسایل... به این طریق خدا را بشناسد چیزى نصیبش نمىشود، هرچند خالص و للَّه باشد، و نتیجه قطعاً دارد لکن نتیجهاش بهشت است، آرامش قلب است، نتیجهاش سلامتى دین است، امّا نفسِ این معنا را... مىتواند شخص... قرار دهد و خودش را وارد عالم ربوبى قرار دهد؟ ابداً، براى اینکه نور ربوبى غلبه دارد بر نور نفس، غلبه دارد... بر آنچه عمل خیر است. کسى که بخواهد در معرفت را بر خودش باز کند از این راه غیر از خستگى چیزى نصیبش نمىشود؛ زیرا براى خودش عمل خالص خودش را یک چیزى مىداند، غافل از اینکه خودش و خلوص عملش از برکات پروردگار عالم است... آقا این شخص تصوّر مىکند خودش لیاقت پیدا کرده در اثر این اعمال... این آقا اشتباه مىکند، عبودیت خودش را منتهى به خودش مىداند، این آقا هنوز خودش و عمل خودش براى خودش قیمت دارد... کلید غیب اذن خاصّ خداوند است، یعنى شب و روز از خدا مطالبه کند که خدایا تو در را باز کن... من عجز دارم از اینکه تو را بشناسم، یعنى نه خودم قیمتى دارم، نه اعمال خالصم قیمتى دارد... از تمام این جهات صرف نظر، نفسِ منیّت شخص، نفسِ بقاء شخص مزاحم نور ربوبى است، یعنى راهرو گر صد هنر دارد در معرفت باید توکّل به خدا بکند«.
تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست راهرو گر صد هنر دارد توکّل بایدش
-
به سعى خود نتوان بُرد پى به گوهر مقصود خیال باشد کاین کار بىحواله برآید
(حافظ)
و امّا راجع به مجاهده، ایشان مجاهده را بر دو قسم مىدانستند: یک وقت انسان مجاهده مىکند براى بدست آوردن بهرههاى روحانى، یعنى خلاف نفس انجام مىدهد تا از انوار الهى بهرهمند شود. امّا قسم دیگر آن است که انسان خلاف نفس و مجاهده مىکند -نه از براى اینکه بهرهاى نصیبش شود، بلکه- از براى آنکه این نفس که خصم مُبین است و دشمن محبوب هست از بین برود.
ایشان به شرح خویش بر کلمات قصار باباطاهر مىفرمایند: »مجاهده بر دو قسم است: یک وقت هست صِرف مخالفت نفس است... یعنى احتیاج به نور دارد... تحقیقاً مىفهمد که هر وقت ضدّ نفس رفتار کرد، نورى از طرف غیب الغیوب کمکش مىکند، هر وقت مخالفت نفسش تند شد چیز جدیدى نصیبش مىشود. نوع دوم مجاهده این است که آنچه دارایى دارد از کف بدهد، جهد مىکند از باب اینکه:
بَینِی و بَینَکَ إنّیّی یُنازِعُنی فَارْفَع بِلُطفِکَ إنّیّی مِنَ البَینِ
(منصور حلّاج)
(ترجمه: بین من و تو منیّتِ من با من درگیر است، به لطف و کرمت منیّتِ مرا از میان بردار)
یعنى مىفهمد اگر منیّت رفت کمال حقیقى نصیب مىشود، پس آنکه مانع است خود است... نظر نمىکند به اینکه نور بیاید، حاضر است به کمنورى بسازد ولى نباشدش خودش در بین، یعنى رضاى حضرت احدیت، نه از باب اینکه نورم زیاد مىشود، قلبم باز مىشود، بلکه آنکه مانع و دشمن محبوبم است از بین برود، نظر ندارد به سعادت ابدى، فعلاً بدترین دردها و مشکلترین دردها این است که مىایستد مقابل خدا، این برایش گران است که جرأت بر پروردگار عالم، مقابل او ایستادن، این قبیح است، جهد مىکند این قبیح را ازاله کند، که اگر ازاله شد، نعم حضرت به نحو اتمّ وارد مىشود، لکن نظر به این جهت نیست...«.
حجاب راه تویى حافظ از میان برخیز خوشا کسى که در این راه بىحجاب رود
(حافظ)
کتب و آثار ایشان
حضرت آیتاللَّه العظمى نجابت(ره) با آن بینش علمى و سیاسى و اعتقادى که داشتند کتاب باارزش خود را با نام »ولایت فقیه« که کتابى است الحق مستدلّ و منطقى و مطابق با قرآن و سنّت، بطور مختصر و مفید امّا جامع و رسا که هیچ جاى شبهه و اعتراض در آن نیست اوائل پیروزى انقلاب اسلامى به چاپ رساندند.
اثر دیگر ایشان کتاب مستدلّ و گرانقدرى که متّکى بر قرآن و سنّت است با نام »کلمه طیّبه« مىباشد که در آن تمام شبهات و انحرافات را نسبت به عاشورا روشن فرموده و ثواب گریه بر امام حسین(ع) و شفاعت را بطور گویا بیان فرمودهاند.
اثر دیگر ایشان ترجمه و تفسیر و شرح کتاب شواهد التنزیل به نام »بصائر، یا قرآن و اهلبیت« که مجموعه آیات قرآن و روایات با اقوال اهل تسنّن در اثبات خلافت بلافصل آقا امیرالمؤمنین على بن ابیطالب(ع) و امامت ایشان و فضایل اهلبیت عترت و طهارت مىباشد و در حدّ خود کتابى است بىنظیر.
اثر دیگر ایشان »شرح دعاى رجبیه« که حاوى مضامین بسیار بلند عرفانى است.
دیگر »حدیث سرو« است که شرحى بر یک بیت شعر از لسان الغیب حافظ شیرازى است که با بیان عرفانى منحصر به خود بسیار زیبا بیان فرمودهاند.
اثر دیگر ایشان »کلمه عشق« است که در بیان و تفسیر کلمه عشق از لسان قرآن و روایات است که با بیانى بسیار شیرین و شیوا و کمنظیر شرح فرمودهاند.
و دیگر »کتاب توحید« و »کتاب جهاد« و دهها و صدها آثار مکتوب گرانبها و دروس مضبوط از ایشان بجاى مانده که عمدتاً هنوز به چاپ نرسیده است. دیگر حوزه علمیه تأسیس ایشان است در شیراز که اثرى عظیم و ماندگار است.
ارتحال ایشان
حضرت آیتاللَّه العظمى نجابت همانند بسیارى از بزرگان علم و معرفت قبل از ارتحال اشاراتى به رفتن خویش داشتند و نیز به دوستان و اطرافیان الطاف و توجّه بیشترى مىفرمودند.
چهار روز قبل از رحلت ایشان یکى از نزدیکانشان به ایشان مراجعه مىکند و مىگوید: آقا دیشب شما را در خواب کنار آقاى قاضى دیدم و مرحوم قاضى در حالى که جوان شده بود به شما مىگفت: اگر بخواهى بیایى بیا. صاحب رؤیا گوید: ایشان پس از استماع رؤیا فرموده بودند چهار شب دیگر تعبیرش را به تو مىگویم. شب چهارم بود که خبر آوردند ایشان رحلت فرمودهاند.
آرى، دوم رجب سال 1410 قمرى در هنگام تدریس این بیت حافظ را خواندند:
بیدلى در همه ایّام خدا با او بود او نمىدیدش و از دور خدایا مىکرد
و در قسمتى از شرح آن فرمودند: »چه خوب است انسان اگر قرار است بمیرد عارفانه و عاشقانه بمیرد«.
و نیز به بیان شادى بعضى از بزرگانِ سلف هنگام رحلتشان پرداختند و در همان شب جان به جانآفرین تسلیم فرمود.
مرقد شریف ایشان در شیراز در حرم حضرت امامزاده سیّد میرمحمّد بن موسى الکاظم(ع) در کنار یار دیرینش حضرت آیتاللَّه شهید سیّد عبدالحسین دستغیب مىباشد.
تا ز میخانه و مى نام و نشان خواهد بود سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود
حلقه پیر مغان از ازلم در گوش است بر همانیم که بودیم و همان خواهد بود
بر سر تربت ما چون گذرى همّت خواه که زیارتگه رندان جهان خواهد بود
(حافظ)
نقل از کتاب خراباتیان عشق
(۱)این مطلب کمال تسلیم آیتاللَّه نجابت را براى یک ولىّ خدا (آیتاللَّه قاضى) نشان مىدهد.